بیشتر از نصف سال ۹۶ گذشت،‌ سالی که هنوز هم هرچند وقت یه بار میگم امسال چه سالی بود؟ آهان ۹۶!

بعد برو تعداد پست‌های وبلاگم رو ببین! یعنی نه یه ماه، نه دو ماه، کل این هفت ماه فقط تونستم اون آب باریکه‌ی ماهی یک پست رو نگه دارم! این دیگه آخرین سنگره که اگر امروز یک پست توی این وبلاگ نذارم اون یک شرط هم نقض میشه.

ولی باید دوباره برگردم به نوشتم. راستش این وبلاگ یه ذره تکلیفش نامشخص شده، نامشخص هم بود. 

اینجا جایی بود که برای تو بنویسم، ولی خب خیلی نمیشه اینجا برای تو نوشت، از بس که گوش نامحرم زیاد شده که می‌ترسم حتی خودت نخونی!

راستش مثل قدیم دیگه نمیشه بی‌دغدغه نوشت، آدما اینروزا اولین کاری که میکنن اینه که اسمت رو سرچ می‌کنن و به وبلاگت میرسن و اینکه با دست خودت پته‌ی خودت رو بریزی روی آب یه جوریه! 

راستش من هم آدمی نیستم که توی این وبلاگ بخوام خودم رو تبلیغ کنم، مثل بعضیا که وبلاگشون ماشالله مجمع محاسنه! من بخوام بنویسم از ضعف‌هام می‌نویسم، از شناخت‌هام می‌نویسم، از همین رویه‌ی ایده‌آل‌گرایی یا اجتنابی یا اهمال‌کاری یا همین دغدغه‌های روزمره می‌نویسم.

نترس هنوز تصمیم جدی نگرفتم برای ناشناس نوشتن، هنوز همین چند خط قاطی پاتی رو همینجا برای خودم می‌نویسم. 

آدم‌ها عجیبن! یکی به خاطرت کچل می‌کنه، تو هم امسال برای اولین بار توی عمرت! تابستون کچل نمی‌کنی! :)

مهر هم داره تموم میشه، رفیق وقت نمیشه آدم یه دل سیر بره قدم بزنه توی انقلاب، زندگیم یه جوری پر شده، غر نمی‌زنم هیچ وقت از پر بودن زندگی، اتفاقا همین شلوغی رو دوست داشتم، فقط باید بتونم هندلش کنم. 

فعلا همین رو ارسال کنم. امیدوارم فحشم ندی به خاطر این پست! :)