گوشه ای از دنیای یک چوپان امروزی!

۶ مطلب با موضوع «اجتماعی :: خالی» ثبت شده است

تصمیم‌های دردناک

این کتابی که امروز میخوندم و دوست ندارم عنوانشو بگم، حرف جالبی زده بود، که البته طبق معمول من برداشتی که میکنم از حرفاش به درد خودم میخوره، میگه اگه میخوای به مردم بدی بکنی، جمع کن همه‌ی بدی‌هارو یه جا بکن، مردم بعدش یادشون میره، عادت میکنن، ولی اگه میخوای خوبی بکنی کشش بده، ریزه ریزه به خورد مردم بده، هی توی بوق و کرنا بکن. اگه سرزمینی رو فتح کردی یکروزه همه‌ی مخالفانت رو گردن بزن. بعضی از این حرف‌های به ظاهر سخت! رو وقتی میشنوی مقاومت می‌کنی ولی اگه یه کمی دقت کنی به اتفاقات دور و برت متوجه بعضی شباهت‌های عجیب میشی. بگذریم.

داشتم فکر می‌کردم توی زندگی شخصی هم باید چنین کاری بکنی، اگه میخوای پروژه‌ای اجرا کنی که هزینه‌ی زیادی داره بهتره پروژه کاملا به صورت ضربتی اجرا بشه، چیزی مثل کشتار مایکل کورلئونه در پدرخوانده که همه چیز به صورت همزمان اتفاق میفته و بعدش یه سکوتی و همه دیگه عادت میکنن به نظم جدید. ولی اگه پروژه زیاد طول بکشه، ممکنه هی بخش‌های مختلف مقاومت بکنن و خلاصه اینرسی سیستم اجرای پروژه رو با مشکل مواجه کنه. 

تغییرات زندگی هم بعضیاش تدریجی هستند بعضی انقلابی، انقلابی‌ها هزینه‌ی زیادی دارند ولی بعضی وقت‌ها اجتناب‌ناپذیرند. بعضی وقتا نمی‌شود چیزی را به تدریج حذف کرد، ولی اضافه‌شدنی‌ها چرا، به تدریج اضافه میشن، اگه میخوای شروع کنی یک عادت رو باید کم‌کم وارد زندگیت بکنیش، عقاید و باورها معمولا به تدریج و آروم آروم وارد زندگی میشن، و همچنین است آدمها، اون‌ها هم به تدریج توی زندگیت جا باز میکنن.

ولی از اون طرف حذف‌کردنی‌ها، جراحی‌ها، توده‌های بدخیم، اشتباهات، باورهای غلط و ... رو نمیشه کم‌کم حذف کرد، چون خودشون رو دوباره بازسازی میکنن، یا اینکه اصلا در حال رشد هستند، اینجاست که باید یک شبه تموم کنی کار رو، باید تبر رو برداری و بیفتی به جون این بت‌ها.

معمولا هم اینجوریه که میشینی فکر می‌کنی و به نتیجه‌ای می‌رسی و تموم میشه، توی ذهنت یه چیزی تموم میشه و نقشه توی ذهنت شکل میگیره و میمونه اجرای برنامه بدون حتی لحظه‌ی درنگ و شک. «اول کنم اندیشه‌ای تا برگزینم تیشه‌ای/ آنگه به یک پیمانه می، اندیشه را باطل کنم». بازم اگه بخوام مثال بزنم مثل اون قتل‌های همزمان والتر وایت (برکینگ‌بد) که باید ۱۰ نفر در سه زندان مختلف در عرض ۲ دقیقه به قتل می‌رسیدند، همینقدر دقیق و سریع.

خلاصه دارم احساس می‌کنم که باید اندیشه‌ای برای وضعیت فعلی زندگیم بکنم (البته یه طرح‌های اولیه‌ای کشیده شده ولی باید دقیقتر بشن)، و بهتره این تغییرات پرهزینه در ابعاد مختلف رو همزمان و سریع انجام بدم تا بدنم(بدن چیه؟ خودم، خودم) فرصت مقاومت نداشته باشم و بدون اندیشه‌ی مجدد بهشون عمل کنم. توی زندگیم وضعیت‌های مشابه این رو زیاد تجربه کردم، یک نمونه‌ش همین اسفندماه اخیر، و نمونه‌های پیشین. 

۰۷ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

اطلاع ثانوی

خب اینم از اطلاع ثانی.

ممنون. دوران خوبی بود.

توی این مدت یک سری پست نوشتم و منتشر نکردم. شاید منتشرشون بکنم. شاید هم بمونن. 

به نتایج جالبی رسیدم. یکیش همین که چقدر بیهوده‌ هستند این شبکه‌های اجتماعی. چقدر نفرت‌زا هستند یا حداقل بی‌تفاوت می‌کنند آدم‌هارو نسبت به همدیگه. این چند وقت اخیر بیشتر مکالماتم با شخص خودم یا یک نفر مقابل بود. مخاطب عام نداشتم. تازه فهمیدم چقدر بده وقتی چیزی می‌نویسی که نمیدونی کی قراره بخوندش و چه واکنشی قراره نشون بده.

وقتی مخاطبت رو میشناسی میدونی که دانستن یک مشکل یا یک اتفاق چقدر براش اهمیت داره. ولی وقتی میای مینویسی آی مردم فلان اتفاق افتاد ۹۹ درصدشون میگن به درک(حالا شاید با یک ادبیات دیگه!)

بعد نتیجه‌ش چی میشه؟ ما یه سری تایملاین داریم که اینجوری مرورشون میکنیم:

- اَه اَه

- به درک

- آخی! به درک

- آخیش

- برو بابا با این متن بلندش

- اه اه خودپسند

- بذار اینو یه لایک بزنیم ببینیم چی میشه

- اِ فلانی؟ بذار یه کامنت بذارم

- کی حوصله داره بخونه

- باشه تو خوبی

- نه بابا؟

- به درک

- بابا شوآف

- به درک

... .

تهش چی میشه؟ ماها یک سری آشنا! در حد سلام و علیک در آسانسور و خیابون داریم که اومدیم باهاشون توی شبکه‌های اجتماعی نفرت بپراکنیم! قبلا فقط یک سلام و علیک و موفق باشی بود. الان باید چندتا به درک هم بگیم به همدیگه! چون واقعا ما توان این همه توجه کردن(care) رو نداریم. از یه جایی به بعد دیگه توجهی برامون نمی‌مونه و مجبوریم که روانه‌ی درک بکنیم. نتیجه‌ش هم میشه بی‌تفاوتی.

همین پست‌های وبلاگ رو شما ببین. حدس می‌زنی تا اینجای پست چندتا «به درک» حواله شده؟

خلاصه که برگشتیم به دنیای شبکه‌های اجتماعی نفرت‌پراکن و بی‌تفاوت‌بارآورنده!

اومدم خونه. بعد از عید اولین بارمه. دیگه بعد کنکور واقعا دلم تنگ شده بود و حوصله‌ی هیچی نداشتم.

۲۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۰۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
چوپان

رک

من آدم رکی هستم و این بعضن باعث میشه آدما ناراحت بشن.

می‌خوام چندتا حرف رک بزنم.

 

۱- اگه شما دوست من هستید و نسبت به سبک زندگی من نظری داری میتونی محترمانه نظرت رو بدی و قبول می‌کنم برای بار اول(یا متناهی بار) ولی اینکه به خودت اجازه بدی به هر کدوم از بخش‌های زندگی من گیر بدی و با هر هدف و نیتی استهزا یا حتی اظهار نظر بکنی، خیلی خیلی ساده بگم با واکنش دفاعی من مواجه خواهی شد. و این واکنش دفاعی به تجربه ثابت شده که خیلی نتیجه‌ی بدی داشته.

زندگی، خواب، کار، مطالعه، مدیریت کارها و ... مشمول سبک زندگی می‌شوند.

اگر هم دوست من نیستید که اون بار اول( متناهی بار) رو هم حق ندارید!

به قول این انگلیسیا:

This is my Style and it's none of your business

۲- اگر با این همه سن و سال هنوز بلد نیستید درست حرف بزنید پس لطف کنید ساکت بمونید.(خفه بشید). من به کلماتی که به کار می‌برم یا می‌شنوم حساسم. سکوتتون رو خیلی ترجیح میدم به شنیدن بعضی اراجیفتون. و صادقانه بگم در مقابل این اراجیف توصیه خواهم کرد که "خفه شو!" یا به صورت مخفف "خفه" و امثالهم. مخصوصا وقتی که من کاری با شما ندارم و توی لاک خودم هستم.

You need to shut up and let me live my life how I want

۳- یک نصیحت دوستانه که البته فقط یک‌بار(متناهی بار) میگم. سعی کنید چاره‌ای برای عقده‌های روانی‌تون بکنید. عقده‌هایی که در بعضی لحظه‌ها قشنگ خودشون رو نشون میدن و همه‌ی وجاهت گاهن پوشالی شما رو به گند می‌کشن. خیلی خوبه که آدم سعی کنه خودشو بشناسه. شاید اولش قبول مشکلات برای آدم سخت باشه ولی پیشنهاد میکنم این کار رو بکنید. وگرنه ممکنه در همون حالت دفاعی که در بالا گفتم کسی عقده‌هاتون رو براتون بشماره. 

 

۴- و اما در صورت رعایت موارد فوق من به نظرم دوستی خیلی ارزش داره. ولی متاسفانه در این چند مدت بعضی رفتارها باعث شده که من از بعضی عقایدم دور بشم. منی که یک زمان عقیده داشتم "کمک کردن به دیگران، خودخواهانه‌ترین کار ممکن است." متاسفانه با دیدن بعضی رفتارهای افراد که از عقده‌هاشون (این عقده هم یه جور عقیده‌ست ها! ولی ... ) خبر میداد باعث میشن آدم احساس کنه این جمله ... . ولی باز هم می‌گم برای کسی که با معیارهای من دوست شناخته میشه من بیشتر از قبل هم ارزش قائلم.

 

۵- من به چیزهایی که می‌شنوم خیلی حساسم و به نظرم این حق رو دارم که خودم انتخاب کنم چیا رو بشنوم و چیارو نشنوم پس لطفن به این حق بنده احترام بذارید.

 

// این متن رو بهتره با لحن غیر عصبانی ولی رک بخونید. بین این دوتا تفاوت هست. به نظرم رک بودن خیلی وقتا خوبه.

/ درضمن در به خود گرفتن یا نگرفتن این متن اختیار کامل دارید. ولی من اطلاع دادم.

۱۶ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۰۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
چوپان

آزادی برای همه

دیروز با دوستم رفته بودیم تی‌شرت بخریم. سمت ولیعصر. فروشنده یه تی‌شرتی داد که نگاه کنیم. بعد من از دوستم پرسیدم که این بهم میاد؟ گفت خب بگیرش جلوی آینه. بعد یه آقای نسبتن مسنی بود .گفت این به آدمای خوش‌تیپ میاد. منم حاضر جوابی کردم گفتم پس حیف به من نمیاد! اونم برگشت گفت چرا بهت میاد ولی اگه اونا رو بزنی! اولش متوجه نشدم چی میگه. ادامه داد که آره ریشاتو بزن.

بعد یه سری حرف زد که نمیدونم دانشجو نباید اینجوری باشه و ... . فروشنده و دوستم هم به کمکش اومدن! :)

در کل آدمی نیستم که به خاطر همچین مسایلی ناراحت بشم یا ناراحتیمو بروز بدم.

این چند روزی که خونه بودم هم حکایت مشابهی داشتم. یکی میگفت ریشات تار عنکبوت بستن! یکی میگفت یکمی به خودت برس و ... .

 

اصلن خودم هم همین نظرو دارم! یعنی دست خودم نیستا. بعضی از آدمای ریشو رو میبینم احساس خوبی بهم دست نمیده! بعد میگم خود من خودم هم که تقریبن همینطوری هستم!

نمیدونم.

- خب آراستگی خوبه. یعنی آدم بهتره آراسته باشه .

- افراد تا زمانی که باعث اذیت دیگران نشن در پوشش و رفتار آزادی دارن. ولی خب این مرز اذیت رو چه جوری میشه تعیین کرد؟

- عرف یک جامعه این مرز اذیت رو مشخص میکنه.(؟)

- بعد این عرف آیا چیز ثابتیه؟ مثلن اگه امروز ریش رو دوست نداره، یه چیزایی دیگه رو دوست داره. فردا قراره به چه سمتی بره؟

- آیا درسته که به خاطر زندگی در اجتماع سعی کنیم حتمن رضایت عرف رو کسب کنیم؟

- یا نه . مثلن ممکنه بگیم من دوست ندارم فلان هنجار رو رعایت کنیم.(البته فکر میکنم لفظ هنجار برای این شرایط مناسب نباشه)؟

- مثلن ممکنه . من بگم. به درک که مردم از ریش بدشون میاد. من میخوام ریش نگه دارم. اونوقت آیا من حتمن باید دلیل و ایدئولوژی و منطقی داشته باشم برای این عرف شکنی؟ مثلن حتمن باید بیام این کارم رو ربط بدم به دین. نمیخوام بگم که حکم دین در این مورد چیه و ... .

ببینید هر وقت صحبت از آزادی پوشش در جامعه میشه. اولین تصویری که تو ذهن بیشتر مردم شکل میگیره، یه نفریه که مثلن یه لباس عجیب غریب پوشیده. یا مثلن خانمی که پوششش متفاوته و ... . 

بعد مثلن یه پسری که یه لباس عجیبغریب با یه مدل موی عجیب‌غریب‌تر میاد و با چنان سوزی از آزادی حرف میزنه که آدم دلش میسوزه. من نمیگم که اینا حرفشون اشتباهه. میگم بنا به دلایلی داریم از اون ور بوم میفتیم.

شاید اون آزادی که اونا میگن توسط نهادهایی دولتی یا غیره سلب شده. ولی این آزادی که من میگم داره توسط خود ما مردم از بین میره.

خود ما که داریم آزادی رو از یه عده‌ای میگیریم. من اینو نه به این خاطر که خودم بین این آدما باشم میگم. بازم میگم این بخش از زندگی من دلیل خاصی نداره که بخوام روش تاکید کنم. یعنی ممکنه امروز ریش بذارم و فردا از ته بزنم. 

خودم رو از همون دسته‌ی سلب کننده آزادی میبینم. همینایی که وقتی یه دختر ِکوچولو میبینن که چادر سر کرده، مسخره‌ش میکنن. همینایی که وقتی تو پارک یا یه جای تفریحی یه چادری میبینن، حالشون بهم میخوره و میگن که ... .

همینایی که تا یه آدم ریشو میبینن بهش انگ اُمّل بودن میزنن. بعد هم ربطش میدن به یه نهادی جایی و ... . 

بیایید از خودمون شروع کنیم. یه کمی ظاهر بینی رو بذاریم کنار. دقیق نمیدونم. یه مدته برام سواله که ظنّ ِ بد داشتن چقدر گناهه؟ و این ظن رو با یکی دیگه در میون گذاشتن چی؟

 

// یه خاطره خواستم بنویسم بعد گفتم درست نیست. اینایی که تا یه آدم بدحجاب میبینن هزارتا ظن بد میکنن. و مثلن اگه طرف آشنا باشه میشینن پشتش حرف میزنن. به قول یکی از استادای دانشکده اینایی که دارن داعیه دین و مذهب میکنن، خب بابا تو همون دین گفته که این کار شما جزو بدترین گناهاست. شاید اون آدم فقط یه مشکل پوشش رو داره. شما از کجا میدونید اوضاتون از اون بهتره؟

۱۶ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

رجب

یادش به‌خیر. یکی زمانی یک استادی میگفت چه ماه‌هایی که میان و میرن و آدم خبر دار نمیشه!

 


یا مَنْ یُعْطی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ


وَمَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ


تَحَنُّناً مِنْهُ وَرَحْمَهً

 

التماس دعا !

 

مرد ِ و قول و قرارش با خدا. 


پست کوتاه به ما نمیاد!

۲۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۴۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

random chat with strangers!

احساس میکنم گاهی وقتا آدما نیاز دارن که با یه نفر که هیچ شناختی باهاش ندارن صحبت کنن. یعنی فقط یک آدم که تنها اطلاعاتی که در موردش داری این باشه که "آدم"ه . همچین آدمی بین کانتکتات که پیدا نمیشه . حرف خاصی نمیخوای بزنی. شاید اصلن نمیخوای حرف بزنی . میخوای حرفهای یه آدم ناشناس رو بشنوی. خب چند راه موجود میباشد . اگه همچین چیزی براتون مهم نیس تا اینجای پست رو هم اضافه خوندید . بقیه شو نخونید بهتره.

ادامه مطلب...
۱۲ دی ۹۱ ، ۰۲:۳۳ ۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان