دیروز با دوستم رفته بودیم تی‌شرت بخریم. سمت ولیعصر. فروشنده یه تی‌شرتی داد که نگاه کنیم. بعد من از دوستم پرسیدم که این بهم میاد؟ گفت خب بگیرش جلوی آینه. بعد یه آقای نسبتن مسنی بود .گفت این به آدمای خوش‌تیپ میاد. منم حاضر جوابی کردم گفتم پس حیف به من نمیاد! اونم برگشت گفت چرا بهت میاد ولی اگه اونا رو بزنی! اولش متوجه نشدم چی میگه. ادامه داد که آره ریشاتو بزن.

بعد یه سری حرف زد که نمیدونم دانشجو نباید اینجوری باشه و ... . فروشنده و دوستم هم به کمکش اومدن! :)

در کل آدمی نیستم که به خاطر همچین مسایلی ناراحت بشم یا ناراحتیمو بروز بدم.

این چند روزی که خونه بودم هم حکایت مشابهی داشتم. یکی میگفت ریشات تار عنکبوت بستن! یکی میگفت یکمی به خودت برس و ... .

 

اصلن خودم هم همین نظرو دارم! یعنی دست خودم نیستا. بعضی از آدمای ریشو رو میبینم احساس خوبی بهم دست نمیده! بعد میگم خود من خودم هم که تقریبن همینطوری هستم!

نمیدونم.

- خب آراستگی خوبه. یعنی آدم بهتره آراسته باشه .

- افراد تا زمانی که باعث اذیت دیگران نشن در پوشش و رفتار آزادی دارن. ولی خب این مرز اذیت رو چه جوری میشه تعیین کرد؟

- عرف یک جامعه این مرز اذیت رو مشخص میکنه.(؟)

- بعد این عرف آیا چیز ثابتیه؟ مثلن اگه امروز ریش رو دوست نداره، یه چیزایی دیگه رو دوست داره. فردا قراره به چه سمتی بره؟

- آیا درسته که به خاطر زندگی در اجتماع سعی کنیم حتمن رضایت عرف رو کسب کنیم؟

- یا نه . مثلن ممکنه بگیم من دوست ندارم فلان هنجار رو رعایت کنیم.(البته فکر میکنم لفظ هنجار برای این شرایط مناسب نباشه)؟

- مثلن ممکنه . من بگم. به درک که مردم از ریش بدشون میاد. من میخوام ریش نگه دارم. اونوقت آیا من حتمن باید دلیل و ایدئولوژی و منطقی داشته باشم برای این عرف شکنی؟ مثلن حتمن باید بیام این کارم رو ربط بدم به دین. نمیخوام بگم که حکم دین در این مورد چیه و ... .

ببینید هر وقت صحبت از آزادی پوشش در جامعه میشه. اولین تصویری که تو ذهن بیشتر مردم شکل میگیره، یه نفریه که مثلن یه لباس عجیب غریب پوشیده. یا مثلن خانمی که پوششش متفاوته و ... . 

بعد مثلن یه پسری که یه لباس عجیبغریب با یه مدل موی عجیب‌غریب‌تر میاد و با چنان سوزی از آزادی حرف میزنه که آدم دلش میسوزه. من نمیگم که اینا حرفشون اشتباهه. میگم بنا به دلایلی داریم از اون ور بوم میفتیم.

شاید اون آزادی که اونا میگن توسط نهادهایی دولتی یا غیره سلب شده. ولی این آزادی که من میگم داره توسط خود ما مردم از بین میره.

خود ما که داریم آزادی رو از یه عده‌ای میگیریم. من اینو نه به این خاطر که خودم بین این آدما باشم میگم. بازم میگم این بخش از زندگی من دلیل خاصی نداره که بخوام روش تاکید کنم. یعنی ممکنه امروز ریش بذارم و فردا از ته بزنم. 

خودم رو از همون دسته‌ی سلب کننده آزادی میبینم. همینایی که وقتی یه دختر ِکوچولو میبینن که چادر سر کرده، مسخره‌ش میکنن. همینایی که وقتی تو پارک یا یه جای تفریحی یه چادری میبینن، حالشون بهم میخوره و میگن که ... .

همینایی که تا یه آدم ریشو میبینن بهش انگ اُمّل بودن میزنن. بعد هم ربطش میدن به یه نهادی جایی و ... . 

بیایید از خودمون شروع کنیم. یه کمی ظاهر بینی رو بذاریم کنار. دقیق نمیدونم. یه مدته برام سواله که ظنّ ِ بد داشتن چقدر گناهه؟ و این ظن رو با یکی دیگه در میون گذاشتن چی؟

 

// یه خاطره خواستم بنویسم بعد گفتم درست نیست. اینایی که تا یه آدم بدحجاب میبینن هزارتا ظن بد میکنن. و مثلن اگه طرف آشنا باشه میشینن پشتش حرف میزنن. به قول یکی از استادای دانشکده اینایی که دارن داعیه دین و مذهب میکنن، خب بابا تو همون دین گفته که این کار شما جزو بدترین گناهاست. شاید اون آدم فقط یه مشکل پوشش رو داره. شما از کجا میدونید اوضاتون از اون بهتره؟