گوشه ای از دنیای یک چوپان امروزی!

۲ مطلب با موضوع «کارگاه تجربه‌ی چوب» ثبت شده است

جمعه, ۶ دی ۱۳۹۸، ۰۲:۲۵ ق.ظ چوپان
این قسمت از برنامه‌ی ما بایاس به اقدام و عمل میشه

این قسمت از برنامه‌ی ما بایاس به اقدام و عمل میشه

خب اول یه داستان خیلی کوتاه بگم، من اول تابستون امسال، بعد از یک و نیم ماه تعطیلی کارگاه‌ها، و با توجه به یه سری مسائل داخل شرکت، به شرکتمون گفتم که من می‌خوام تابستون نیام شرکت، و آخر تابستون در مورد ادامه‌ی همکاریم صحبت کنیم. هدفم این بود که یه زمان خالی مناسبی برای تجربه کردن و تمرکز روی کارگاه و ایده‌های دور و برش داشته باشم. 
پس این شد که تابستون بدون اینکه از قبل هدفگذاری کرده باشم، ۱۰ تا کارگاه برگزار شد، آخر تابستون اون وضعیتی که داشتم رو یه ۳ماه دیگه هم تمدید کردم، البته به صورت تدریجی و پاییز هم این دفعه با کمی تلاش ۱۰تا کارگاه برگزار شد.

خود اون دوره‌ی شش‌ماهه میتونه یه پست مفصل باشه. ولی می‌تونم این جوری خلاصه‌ش کنم که جالب و آموزنده بود، شاید توی تخیلاتم روزی به این فکر نمی‌کردم که ۶ ماه رو بتونم صرفا با یاد دادن کار با چوب بگذرونم، در این ۶ ماه به صورت متوسط هر ماه ۳تا کارگاه داشتیم و میگم شاید از یک نگاه این حالت خیلی ایده‌آل بود که با ۳تا کارگاه یک‌روزه در ماه بتونی به خوبی امرار معاش کنی، راستش یک یادگار از این دوره قطعا همین باور خواهد بود که میشه، نمی‌دونم بابت این موضوع چطور از بچه‌های کارگاه تشکر کنم، یادمه اون اوایل، یعنی کارگاه‌های سوم-چهارم یه ایده داشتم، که آی دوستان بیاید شما یه پولی به من بدید من برم چیزهای جدید یاد بگیرم، یا ابزار و وسیله بخرم و یه حالت سرمایه‌گذاری کنید و من اینو در قالب کارگاه‌های دیگه یا مطالب آموزشی یا کارهای چوبی به شما برگردونم، درسته اون موقع این ایده رو نرفتم دنبالش، ولی الان نسبت به دوستان کارگاه یه همچین حسی دارم، حس می‌کنم یه دِینی دارم و شاید همین پست یا چیزهایی که در اون دوره یاد گرفتم رو از روی یک احساس وظیفه می‌خوام باهاتون به اشتراک بذارم. 

پس از پایان این دوره، احساس می‌کردم که یک سری نیازهای دیگه‌م رو هم جواب بدم، مثلا الان نزدیک یه هفته‌س برگشتم شرکتمون، دارم روی یه حوزه‌ی جدید کار میکنم و کلی چیز باید یاد بگیرم، کاری که می‌کنم با کارهای قبلی که انجام می‌دادم خیلی تفاوت داره و راستش تا حد خیلی زیادی هم احتمال عدم موفقیتش بالاست، حس می‌کنم شاید یکی از اون چیزایی که بهش نیاز داشتم همین بود، چالشی که مطمئن نیستی بتونی یا نه، ولی میری سمتش. 

یه یادگیری دیگه هم برام این بود که کارگاه و کار با چوب رو هم‌چنان به عنوان یک عشق و علاقه نگه دارم، برام تبدیل به کار نشه، بیانش در قالب کلمات سخته، امیدوارم بتونید منظورم رو بفهمید :) . 

اما الان در مورد کارگاه‌ها رویکرد و تصمیمم چیه؟ یه راه این بود که تمرکز ذهنی و انرژی روانی که برای کارگاه میذارم رو کمینه کنم، بشه یه چیز تفریحی که بابتش یه درآمدی هم داشته باشم. ولی تصمیمم این شده که با توجه به اتفاقات دیگه‌ای که در زندگیم داره میفته و تغییراتی که در روحیه‌م احساس می‌کنم، این بار به قول خارجیا bias for action داشته باشم و با ریسک‌پذیری بالاتری برم سراغ امتحان کردن ایده‌ها و تجربه‌های جدید. 

حس می‌کنم خیلی از ایده‌هایی که از روز اول کارگاه مطرح شد رو به خاطر یک ترس از شکست پیاده‌ش نکردم، یا همه‌ش دنبال این بودم که ریسکش رو کم کنم و ... . الان می‌خوام به استقبال شکست برم، درسته ترسناکه، حتی تصور کردن شکست، یه حالتی توی گلوی آدم ایجاد میکنه، ولی میخوام امتحانش کنم. 

یه ویژگی دیگه‌ای که این تابستون بیشتر در خودم تقویت کردم،‌ محتاط‌شدن بود، در جنبه‌های مختلف زندگی. من آدمی نبودم که خیلی روی بهینه‌کردن یک چیز خاص و عمیق‌شدن در یک حیطه وقت بذارم و معمولا سریع میرفتم سراغ پیدا کردن یه جزیره‌ی جدید دیگه. شاید در مورد کارگاه هم به خاطر همین بیشتر کارهایی که کردم در راستای بهبود خود کارگاه بود، البته این رو هم یادمه ماه دوم به عنوان یه تصمیم اتخاذ کردم، کلی کار مختلف رو شروع کرده بودم، یه روز برگشتم به خودم گفتم ببین الان مهمترین کاری که میخوام بکنم،‌ برگزاری کارگاه بعدی به بهترین نحوه و به نظرم این دوره روی کیفیت بخش‌های مختلف کارگاه خیلی تاثیرگذار بود و باعث شد کارگاه اون هدف خودش، سبک خودش و یه جورایی طعم خودش رو به صورت دقیق‌تری پیدا کنه. 

اما کمی در مورد این عملگرایی!:

دوست دارم از این به بعد تعداد کارگاه‌های هر ماه رو کمتر کنم، «کارگاه تجربه‌ی چوب» به همون فرمت خودش باقی هست،‌ ماهی یک الی دو تا برگزار بشه. یک جمعه از ماه رو برای امتحان کردن ایده‌های مختلف با افراد گروه اختصاص بدیم، مثلا یه فکر این بود که شاید بعضیا خودشون نرفته باشن دنبال اینکه ابزار بگیرن و کار کنند و شاید خوب باشه اگه یه آخر هفته‌هایی بتونن بیان، چوب و ابزار و راهنمایی بگیرن و یه چیز جدید بسازن. بذار بقیه‌ی ایده‌ها رو لیست کنم:

  • اولیش شاید این باشه که «آغاج» یه چیز عام‌تری از «کارگاه تجربه‌ی چوب» باشه و چیزی بیشتر از کارگاه باشه. 
  • یک سری کارگاه(مانند) با کمک دوستان دیگه‌ی کارگاه یا خارج از کارگاه مثلا هنردرمانی، طراحی، مجسمه‌سازی و ... (ایده‌های مختلف وصل بشن)
  • ورژن‌هایی از کارگاه برای جاهای دیگه، مثلا یه سری جاها برای دانشجوهای معماری یه همچین کارگاهی خواسته بودند
  • ورژن‌های تیمی کارگاه، یعنی افراد با همدیگه همکاری کنن و به صورت تیمی با چوب کار کنن و یه چیزی بسازن! چندتا شرکت همچین چیزی رو خیلی وقته خواستن
  • کارگاه در طبیعت
  • کارگاه شهرستان‌ها
  • ویدئوهای کارگاه و آموزش و کانال یوتیوب و ... (آدمایی که نمی‌تونن کارگاه بیان هم بتونن یاد بگیرن)
  • گالری کارهای بچه‌ها، هر کی دوست داشت بتونه کارش رو به صورت مزایده برای فروش بذاره
  • کارگاه‌های خاص‌تر، مثل ساخت قاشق و ...
  • کارگاه‌هایی برای افرادی خاص، مثلا ناشنوایان و ... (وصل شدن دنیاهایی که شاید ما فراموششون کردیم)
  • ... و کلی ایده‌ی دیگه که منتظرم از شما دوستان کارگاه بشنوم. 

مشکلم تا الان در اجرا کردن این ایده‌ها یکیش همون احتیاط و زیاد فکر کردنی بود که بالاتر گفتم، الان می‌خوام بدون اینکه الکی فکر کنم اینا رو بریم امتحان کنیم، میدونم این کارها به تنهایی قابل انجام نیستند، پس این متن رو میخوام با یه دعوت به آخر برسونم. من پارسال اولین کارگاه رو که می‌خواستیم برگزار کنیم کاملا آشکار دغدغه‌هام رو مطرح کردم و دوستان کمک و همراهی کردند، الان هم می‌خوام خیلی شفاف از دغدغه‌هام و فکرهام و آسیب‌پذیری‌هام بگم. 

به نظرم اون احتیاط و ایمنی که آدم بعضا با ریسک نکردن بهش میچسبه اتفاقا دست و پای آدم رو می‌بنده، حس می‌کنم در این وضعیت vulnerableبودن خودش یه آرامش و صفا و سادگی خوبی به آدم میده. دوستش دارم. 

البته ما هر چی رو فکر می‌کنیم میریم می‌بینیم آقای مولانا به نحو احسن بیان کردند: 

مقام خوف آن را دان که هستی تو در او ایمن / مقام امن آن را دان که هستی تو در او لرزان

یا در جایی دیگر می‌فرمایند: 

ایمنی بگذار و جای خوف باش / بگذر از ناموس و رسوا باش و فاش

پس مشتاق شنیدن ایده‌ها و پیام شما هستم. 

۰۶ دی ۹۸ ، ۰۲:۲۵ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

کارگاه‌ها را آخر پاییز می‌شمارند

آخر پاییز اومد، ۲۹م آذرماه سی‌امین کارگاه تجربه‌ی چوب برگزار شد. 
شبش با عجله بلیط گرفتم و چمدون‌ها رو گذاشتم خونه و رفتم ترمینال، صبح رسیدم خونه(شهرستان). دوست داشتم قبل از دی‌ماه یه گزارش بنویسم از این مدت. 
چندتا چیز به ذهنم میرسه بنویسم:

  • داستان کارگاه از اول شکل‌گیریش
  • داستان این شش ماه و درس‌هایی که ازش گرفتم و تصمیماتم
  • یک سری آمار و داستان جالب از کارگاه‌ها
  • ادامه‌ی کارگاه و دغدغه‌هام

خب بذارید فعلا چندتا آمار بگم، خب من اهل این چیزها نیستم!‌ اهل خوشگل کردن متن و نمودار و اینا هم نیستم، برای استخراج این داده‌ها هم رفتم دونه‌دونه‌ی سی‌تا کارگاه رو مرور کردم، و جمع زدم و در نهایتِ شگفتی متوجه شدم که ۲۵۰ نفر تا امروز در کارگاه‌ها شرکت کرده‌اند. البته ۲۵۳ نفر ثبت‌نام کرده‌اند که ۲ نفرشون نتونستند اون روزِ کارگاهشون بیان و قرار شد بعدا شرکت کنند. 

جالبیش اینجا بود که تقریبا این تعداد بین سه فصل کارگاه‌ها به صورت مساوی پخش شده بود.

فصل اول کارگاه‌ها: ۸۸ نفر از ۲۶م بهمن ۹۷ تا ۱۳ اردیبهشت ۹۸ در ۱۰ کارگاه شرکت کردند.

فصل دوم کارگاه‌ها: تابستان ۹۸ و ۸۱ نفر

فصل سوم کارگاه‌ها: پاییز ۹۸ و ۸۱ نفر + ۲نفر دیگه

بعد گفتم ببینم از این تعداد چند نفرشون پک کار با چوب رو تهیه کردند، چون یه سری فرضیه داشتم، ولی در نهایت تعجب به این اعداد رسیدم، (البته اینجا رو یه کمی تقریبی و دست پایین حساب کردم و دوستانی که پک خواستند ولی هنوز نتونستم تحویل بدم رو توی این مجموع نیاوردم.) جمعا ۱۰۰تا پک تهیه کرده بودم و این پک‌ها هم توی سه فصل ۳۳، ۳۴ و ۳۳(پلاس یه چیزایی) بود اعدادشون. 
پس میشه گفت ۴۰درصد افرادی که در کارگاه‌ها شرکت کردند، بعد از کارگاه با تهیه‌ی پک دوست داشتند این کار رو ادامه بدن. 

از طرف دیگه بیش از ۷۰ درصد دوستان کارگاه، بعد کارگاه توی گروه بزرگ کارگاه عضو شدند و فعلا عضو هستند. 

یک عدد جالب دیگه به نظرم میتونه این باشه که از این تعداد چند نفر علاوه بر پرنده کار دیگه‌ای ساخته‌اند. 

ولی از این اعداد خشک و خالی که بگذریم، به این فکر می‌کنم که ۳۰ کارگاه، یعنی سی‌بار صبح با چمدون، سوار تپسی شدن و رفتن به کافه،‌ سی‌بار تیز کردن چاقو‌ها قبل از کارگاه، سی‌بار برش اول، سی‌بار رفتن مسیر پرنده، سی‌بار خاطره ساختن، سی‌بار ... . 

راستش توی این مسیر کارگاه‌ها تغییرات نسبتا زیادی اتفاق افتاده که شاید اگه یک نفر از کارگاه اول بیاد توی کارگاه سی‌ام بشینه فکر می‌کنه توی یه کارگاه جدید نشسته. چیزهای مختلف امتحان شدند، مثلا اون اوایل یادمه مصرف چسب‌ زخم به صورت معناداری از الان بیشتر بود و من دلیلش رو اضافه شدن اون قسمت جردادن دستکش می‌دونم! یا توی قسمت سه‌نما، کوییزی که می‌گیریم به صورت واضحی از سختی کار کم کرده. برای هر کدوم از جزئیات کارگاه شاید به صورت ناخودآگاه از چیزهایی که یاد می‌گرفتم استفاده کردم و هر جا یه چیز جالب می‌دیدم میاوردمش تو کارگاه.  
برش دوم از یه زمانی به بعد با مثال قیچی گفته میشه. روی اون قسمت کوچینگ بیشتر تمرکز کردم و ... 

سی‌بار کارگاه، یعنی فرصتی برای آدم جوینده‌ای مثل من که چیزای مختلف رو با هم مقایسه کنه، یه بار چند سال پیش سرِ خوندن برای کنکور یه عکس گذاشتم از همه‌ی ماژیک‌های هایلایتری که داشتم، تقریبا هر مارک ماژیکی که توی بازار پیدا میشد رو استفاده کرده بودم و میگفتم میتونم از نظر معیار‌های مختلف اینا رو بررسی کنم، مثلا صدایی که ماژیک موقع کشیده شدن روی کاغذ تولید میکنه، تغییر رنگ ماژیک بعد از خشک‌شدن، میزان ردی که اون طرف کاغذ میذاره و ... . توی کارگاه هم معمولا میگم شاید به نظرتون چسب‌‌های زخم چیزی نباشه که با هم فرقی بکنند، ولی همین ۴-۵ مارک چسب زخم تجربه‌ی کاربریشون با هم فرق داره، دیگه در مورد انواع سنباده‌ی ایرانی و چینی و کره‌ای و آلمانی چیزی نگم. انواع چرم، انواع چوب، انواع دستکش ایمنی! و ... . 

بارها گفتم به نظرم کارگاه یه زمین بازیه برای یاد گرفتن و امتحان کردن چیزهای مختلف، میشه مثلا بررسی کرد که وقتی شب تاکید می‌کنی که فردا ساعت فلان در کافه باشید با وقتی که تاکید نکنی چقدر روی تعداد و میزان تاخیر آدم‌ها تاثیر میذاره! نمی‌دونم بقیه به این یادگیری‌ها و امتحان‌کردن‌ها علاقه دارن یا نه یا این صرفا مریضی نادر منه! 

داشتم فکر می‌کردم این اتفاق‌ها در سه فصل واقعا عجیب بودند، هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی ۱۰۰تا پک آماده کرده باشم، یادمه وقتی برای کارگاه اول به فروشگاه‌ها مراجعه می‌کردم که اسپانسر ما بشن و چاقو در اختیارمون بذارن میگفتن بابا این چاقو‌ها خاص هستند و اونقدر فروش ندارن، ولی یه روزی نمایندگی چاقوی مورانایف در ایران گفت موجودی اون چاقو تموم شده! ۱۰۰تا پک یعنی ۱۰۰تا چاقو، ۱۰۰تا جامدادی، ۱۰۰تا استراپ، شاید حدود ۲۰۰تا پرنده‌ی چوبی! من کی فکرش رو می‌کردم که یه روزی ۲۵۰تا پرنده‌ی چوبی ساخته بشه در این کارگاه‌ها؟ 

ادامه رو می‌تونید نخونید و از دیدن یک سری آمار و ارقام عجیب تا الان شگفت‌زده شده باشید، بقیه‌ش برای خودمه. 

اینا رو برای چی میگم؟ برای اینکه بگم کار شاخی کردم؟ برای اینکه بگم کارگاه چقدر خوبه؟ ما چقدر خفنیم؟ تا اون نفر ۲۵۴م راحت‌تر قانع بشه و ثبت‌نام کنه؟ نه. اگه من اهل اینا بودم که این پست رو توی وبلاگ شخصیم نمی‌نوشتم! الان نمی‌نوشتم، اینجوری نمی‌نوشتم، اونی هم که منو می‌شناسه، می‌شناسه که شاید اگه نمی‌شناخت اون هم با من همراه نمی‌شد، صادقانه و خالصانه کمک نمی‌کرد به کارگاه، کارگاه چیزی نبود که تنهایی پیش بره، کارگاه رو دونه‌ دونه‌ی شما ها خلق کردید. 
ولی حتی به نظرم کفره آدم فکر کنه اینا به خاطر چیزی از خودش بوده، به خاطر تدبیر خودش بوده. آره شاید یکی که بیرون گود نشسته باشه فکر کنه آره دیگه این کارا رو کرده اینجوری شده، ولی اونی که وسط گوده می‌فهمه که خیلی وقت‌ها هیچی دست خودش نبوده، همه‌ی این متغیرهایی که بالا داشت امتحان می‌کرد، همه‌ی اون فکرها و برنامه‌ها‌ و پلن‌ها و استراتژی‌ها و همراهی‌ها اگه اونی که اون بالاست نخواد به هیچ دردی نمی‌خورن. اگه حال خوبی درست شده، کار اونه، اگه کسی حالش بهتر شده، اگه کسی دلش همراه شده با این کار، اگه کسی تعریفی از کارگاه کرده، کار اون بوده، هوا برت نداره. ادامه‌ش هم همینه، اگه حواست نباشه، اگه درگیر این عددها بشی، اگه دنبال زیاد کردن این عددها و تکاثر باشی، ساده بگم باختی!
اینا صرفا یه سری عدد بودند، همین. 

۰۳ دی ۹۸ ، ۲۱:۵۴ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان