خب اینم از اطلاع ثانی.
ممنون. دوران خوبی بود.
توی این مدت یک سری پست نوشتم و منتشر نکردم. شاید منتشرشون بکنم. شاید هم بمونن.
به نتایج جالبی رسیدم. یکیش همین که چقدر بیهوده هستند این شبکههای اجتماعی. چقدر نفرتزا هستند یا حداقل بیتفاوت میکنند آدمهارو نسبت به همدیگه. این چند وقت اخیر بیشتر مکالماتم با شخص خودم یا یک نفر مقابل بود. مخاطب عام نداشتم. تازه فهمیدم چقدر بده وقتی چیزی مینویسی که نمیدونی کی قراره بخوندش و چه واکنشی قراره نشون بده.
وقتی مخاطبت رو میشناسی میدونی که دانستن یک مشکل یا یک اتفاق چقدر براش اهمیت داره. ولی وقتی میای مینویسی آی مردم فلان اتفاق افتاد ۹۹ درصدشون میگن به درک(حالا شاید با یک ادبیات دیگه!)
بعد نتیجهش چی میشه؟ ما یه سری تایملاین داریم که اینجوری مرورشون میکنیم:
- اَه اَه
- به درک
- آخی! به درک
- آخیش
- برو بابا با این متن بلندش
- اه اه خودپسند
- بذار اینو یه لایک بزنیم ببینیم چی میشه
- اِ فلانی؟ بذار یه کامنت بذارم
- کی حوصله داره بخونه
- باشه تو خوبی
- نه بابا؟
- به درک
- بابا شوآف
- به درک
... .
تهش چی میشه؟ ماها یک سری آشنا! در حد سلام و علیک در آسانسور و خیابون داریم که اومدیم باهاشون توی شبکههای اجتماعی نفرت بپراکنیم! قبلا فقط یک سلام و علیک و موفق باشی بود. الان باید چندتا به درک هم بگیم به همدیگه! چون واقعا ما توان این همه توجه کردن(care) رو نداریم. از یه جایی به بعد دیگه توجهی برامون نمیمونه و مجبوریم که روانهی درک بکنیم. نتیجهش هم میشه بیتفاوتی.
همین پستهای وبلاگ رو شما ببین. حدس میزنی تا اینجای پست چندتا «به درک» حواله شده؟
خلاصه که برگشتیم به دنیای شبکههای اجتماعی نفرتپراکن و بیتفاوتبارآورنده!
اومدم خونه. بعد از عید اولین بارمه. دیگه بعد کنکور واقعا دلم تنگ شده بود و حوصلهی هیچی نداشتم.