// این یک پیشنویس است. وقت بکنم کاملترش می‌کنم. نظر هم بدید.

چرا اپلای کنم؟

۱- مالی. درسته که اپلای کردن در گام اول نیاز داره که یک هزینه‌هایی بکنه آدم. هزینه‌هایی از قبیل آزمون تافل و آمادگی براش، آزاد کردن مدرک، گرفتن ویزا و ... . ولی خب به عنوان یک پسر من اگه بخوام در ایران بمونم و ارشد و دکتری بخونم باید حتمن منبع درآمدی مستقل برای خودم داشته باشم. پس باید همزمان با درسم شغلی هم داشته باشم. ولی خب اگه بتونم یک دانشگاه با فاند(پولی که به شما میدن و شما میری یه جا درس میخونی. با بورسیه کمی فرق داره) نسبتن خوب پذیرش بگیرم میتونم یک زندگی متوسط داشته باشم و بیشتر تمرکزم روی درسم باشه و لازم نباشه دغدغه‌ی شغل داشته باشم.

۲- همه میرن. این دلیل خیلی مهمیه! شاید کسی به روی خودش نیاره ولی قرار گرفتن توی جوی که همه‌ی دوستات و آدمایی که میشناسن دارن میرن. ناخودآگاه تو هم توی این مسیر قرار میگیری. مثل رودی که تو رو با خودش اینجا آورده، هنوز هم میتونه تو رو با خودش ببره و اتفاقن تو هم در مسیرش دست و میزنی و احساس میکنی که داری شنا می‌کنی!

۳- یه جورایی مهد علم!. فکر کنم اونقدری که مثلن دانشگاه تبریز با شریف فرق داره یا اونقدری که حوزه‌ی علمیه‌ی میاندوآب با قم فرق داره یه جورایی یک دانشگاه خوب مثل فلان (راستش ذهنیت خاصی نسبت به دانشگاهای خارجی هم ندارم!) هم باید فرقی داشته باشه با شریف. پس یکی که زحمت کشیده و شریف قبول شده و سختی‌های دوری از خونواده و زندگی تو یه شهر غریب رو ۴-۵ سال به جون خریده ازش انتظار میره که در ادامه‌ی همین مسیر بره سراغ جایی بهتر و خب جای بهتر سختی‌های بیشتری هم احتمالن خواهد داشت.

۴- تجربه‌ی زندگی در یک کشور دیگر. خب وقتی سه سال توی تهران که حس غریبی هم می‌کنی توش زندگی کنی و با همه‌ی علاقه و دلبستگی که به شهر کوچیکت داشتی وقتی میری اونجا به جز خونواده و چند دوست دیگه کار خاصی نداری اونجا. برعکس خیلی از چیزاش شاید اذیتت هم بکنه. به خودت میگی تهران فلان چیزش خیلی بهتره! یا مثلن مردم تهران چقدر توی فلان زمینه بهترن! یا خیلی از مسائل برات که تو شهر کوچک مطرح هستن توی تهران پیش‌پا افتاده هستن! تهرانی که انگار همه توش مسافرن. با این مقایسه به ذهنت میرسه که زندگی در یک کشور دیگه چقدر میتونه دید تو رو نسبت به مسایل عوض کنه. چقدر میتونی تجربه‌های جدیدتر کسب کنی و ... .

۵- حرف مردم!. همین. فکر نکنم خیلی نیاز به توضیح داشته باشه. این که مدرکت رو از یه دانشگاه خارجی گرفته باشی، در بعضی موارد حتی اگه پذیرش در اون دانشگاه راحت‌تر از خیلی از دانشگاه‌های ایرانی باشه! خیلی روی نظر مردم اثر داره و همین مردم بعضن میشن صاحب‌کار یا دانشجوهات! و خب همین نظر هرچقدر هم تو تا حالا توی زندگیت بهش اهمیت نداده باشی میتونه روی زندگی تاثیرگذار باشه.

 

چرا اپلای نکنم؟

۱- خانواده. مهمترین دلیلی که من دارم. من پسر بزرگ یک خونواده‌ی کم‌جمعیتم. یک خواهر کوچکتر از خودم دارم که اونم امسال دانشجو شده تو یه شهر دیگه. حالا پدر و مادرم بیشتر سال رو دوتایی تو خونه هستن. به قول مادرم مثل بیست‌وچند سال پیش! دونفری زندگی می‌کنن و هر روز حداقل یکبار زنگ می‌زنن به بچه‌هاشون. توی سن حدود پنجاه‌سالگی. میشه گفت توی زندگی همه‌ی تلاششون برای ما بوده. هر جا تصمیم خواستن بگیرن اولویت با ما و آینده‌ی ما بوده. حالا که رسیدن به این سن بعضی وقتا مریض میشن. شاید بعضی وقتا به حضور ما نیاز داشته باشن. راستش نمی‌تونم قبول کنم که توی این سن پاشم برم اونور دنیا و با همه‌ی دلایل گفته شده تو بالا دنبال زندگی خودم باشم. آره شاید اگه چندتا خواهر برادر دیگه داشتم می‌تونستم. ولی الان نه. راستش چند ماه پیش سر این مساله باهاشون صحبت کردم و تقریبن متقاعد شدن که اپلای کنم. منم داشتم فکر می‌کردم که چیکارا باید بکنم. ولی درست وسط امتحانات ترم ۶ مادرم مریض شد. مریضی قلبی که به نظرم بیشترش به خاطر فکر و تنهایی بود. به من تلفنی می‌گفتن که خوبه حالش. خودش هم می‌گفت خوبم. چند روزی بین امتحانام فاصله بود سه روز رفتم خونه و دیدم که چقدر به من کم گفتن. مادرم هر روز دچار حمله‌ی قبلی می‌شد و از این قرص‌های زیرزبونی استفاده می‌کرد. همین یه اتفاق تقریبن منصرفم کرد از اپلای. راستش دیدم من از تهران می‌تونم حداکثر چندساعته بیام خونه. ولی خب اگه جایی مثل آمریکا باشم چیکار می‌تونم بکنم؟ از این به بعد چقدر احتمال داره پدر یا مادرم دچار بیماری بشن؟ ان‌شاء‌الله خیلی کم!

۲- باز هم خانواده. ولی از نظر خانواده‌ی احتمالی آینده. اپلای کردن کمی ازدواج رو سخت می‌کنه. حالا اگه فرض کنیم من می‌خوام برگردم پس سه تا حالت می‌تونم برای ازدواج متصور بشم! فرض کنیم یه بازه‌ی چند ساله من مشغول تحصیل خارج از کشور باشم. حالا یا باید قبل، بعد یا درون این بازه ازدواج کنم! خب حوصله ندارم دونه دونه بررسی کنم! ولی خب هرکدوم سختی‌هایی داره!

۳- راستش گفتم دلایل اصلی من خانواده هستند و نمی‌خوام الکی ادا در بیارم که حس وطن‌پرستی و ... نمیذاره اپلای کنم.

۴- مورد دیگه اینه که راستش توی این چند سال دانشگاه اونقدرا اولویتم پیشرفت علم نبود(شاید متاسفانه)! یعنی بیشتر از ایده‌آل‌گرایی اولیه‌م خبری نبود و دوست داشتم آدمی باشم که توی همه‌ی جنبه‌های زندگیم پیشرفت کرده باشم و دوست نداشتم جنبه‌ای رو فدای یکی دیگه بکنم. برای همین اولویتهام کمی تغییر کرد.