چند وقت پیش یک نفر توی اینستاگرام نوشته بود که:

«درد با رنج فرق دارد. این که تو مرا دوست نداری درد است. ولی رنج این است که با این حال من تو را دوست دارم»

یادم نمیاد کی نوشته بود. 

بگذریم. میخواستم بگم که آره درد با رنج فرق داره. رنج یا لذت یه جورایی تعبیر هستند. درد ولی واقعیته. حالا ممکنه یک درد به رنج منجر نشه. معمولا بیزاری و نفرت بعد از درده که باعث رنج میشه. 

مثلا من همیشه درد ناشی از بازی کردن با دندان شیری لق برام جزو لذت‌ها بوده! حتی اشکم هم در میومد ولی خب رنج نبود. خیلی درد‌های دیگه هم همین هستن.

یا مثلا اون آب سرد یا گرم زیر دوش درده ولی لذت‌بخشه! حالا اینارو می‌نویسم برچسب مازوخیسم بهم چسبونده نشه. ولی شاید اون هم همینجوری باشه!

شاید خیلی از درد‌های دیگه‌ی زندگی هم اگه بیشتر توجه کنیم فقط درد باشن، دیگه رنج نشن. مثلا درد زانو. درد دوری. درد تنهایی. درد بی‌دردی. اینا یه سری دردن که میان و میرن. دردها گذرا هستن ولی این رنج‌ها هستن که توی حافظه ثبت میشن و می‌تونیم تا ابد نگهشون داریم. بعدها همین رنج‌هارو هم از حافظه‌مون لود می‌کنیم! 

«داشتن» هم میتونه باعث رنج بشه. شده تا حالا وسط یک اتفاق و یک شادی زودگذر از این که بالاخره تموم میشه رنجور بشید؟ 

رها کنیم بره.