یه خروسی ۲۰ روزی هست مهمون ماست. دوتا بودن. اولی رو همون روز اول عَموم سر برید و آب ِ گوشتشو دادیم بابام.
این دومی رو ولی هنوز نگه داشتیم.معمولا روزها قفسشو میاریم میذاریم حیاط یا باغچه، شب هم میبریم زیرزمین. یکی دو باری گفتن یکی بیاد اینو سر ببره، منم گفتم نمیخواد بابا خودم میبرم.
امروز رسالهی مکارم کنار میز بود، برداشتم رفتم فصل احکام شکار و ذبح. یک زمانی این فصل رو خونده بودم. اون موقعها تیرکمان و ... زیاد درست میکردم. بعد همیشه هم توی خیالاتم با این تیرکمونها یه پرندهای رو شکار میکردم بعد میرسیدم بالای سرش و ... .
اونموقعها البته رسالهی امام رو داشتیم تو خونه. منم همونو میخوندم. یادمه یه همچین مطلبی بود که بچهی "ممیز" یعنی بچهای که بتونه خوب و بد رو تمییز بده میتونه ذبح کنه حیوون رو! منم با خودم میگفتم خب، "خوب خوبه! بد هم بده دیگه!" :) حتی وقتی ازم میپرسیدن خوب و بد رو میدونی چیه؟ میگفتم آره بابا! البته بعدها فهمیدم نمیدونستم! :دی :پی
خلاصه خوندن احکام رساله یکی از تفریحاتم بود. بعدها هم که سه سال مسابقات احکام شرکت کردم. توی مسابقه هم ملاک رسالهی امام (رضوانالله عنه) بود. ما هم میخوندیم. یه رسالهی خیلی قدیمی بود مال پدرم. بعدها یه جدیدشم گرفتم برای مسابقه. البته خودم مقلد آیت الله مکارم شدم.
امروز باز مرور کردم. بعضی احکامش جالب بود:
کراهت داره که آدم حیوونی رو که خودش با دست خودش پرورش داده سر ببره. کراهت داره که آدم جلوی حیوون دیگهای سر حیوون ببره. کراهت داره که آدم گلو رو از پشت سر یا پس گردن ببره. بهتره که آدم هر چه سریعتر و راحتتر ببره تا حیوون اذیت نشه.