امسال از نمایشگاه کتاب کلی کتاب خریدم! (حدودن ۳۰ جلد!) تصمیم دارم همه‌شون رو امسال بخونم.

همون دو روز اول کتاب رشد اثر علی صفایی حائری (عین.صاد) رو خوندم. کتاب خیلی خوبیه. در واقع این نویسنده‌ خیلی کتاباش خوب هستند. بیش از ۱۰ جلد از کارهای ایشون خریدم!

کتاب رشد یه جورایی در مورد سوره‌ی عصره. در مورد رشد و خسران و کمال و نقص و کلی مفهوم دیگه نوشته تو کتاب.

در واقع این کتاب یکی از سری کتاب‌های "دیداری تازه با قرآن" هست.

رشد

علی صفایی حائری

انتشارات لیلة القدر

۷۶صفحه

 

"ما در قرآن به کلمه‌هایی برخورد می‌کنیم. این کلمه‌ها در زبان ما، در گفت‌وگوهای روزمره‌ی ما هم جریان دارند و در نتیجه بحران شروع می‌شود و گره‌های کور سبز می‌شود; چون ما به برداشت‌هایی دست می‌زنیم که از عادت‌های ما مایه می‌گیرد.

ما به هرکس که ساده و جانماز آبکش بود، مومن می‌گفتیم و به هر کس که از ماکنار می‌کشید و لب به جام نمی‌زد، متقی می‌گفتیم و هر کس که دست‌ودل‌باز می‌شد، محسن می‌گفتیم و هر کس که رام می‌گردید، صابر می‌گفتیم و هر کس که دهانش همراه تسبیحش باز و بسته می‌شد، ذاکر و شاکر می‌گفتیم.

ما به این گونه با مومن و متقی و ... عادت کرده بودیم و اکنون که با قرآن و آن کلمه‌های دقیق و تیپ‌های مشخص برخورد می‌کنیم، باز همان‌ها را مطرح می‌کنیم و همان‌ها را می‌فهمیم و یا بهتر بگویم نفهمیده با آن‌ها بازی می‌کنیم و بر آن‌ها ستم می‌نماییم و این ستم از آنجا شروع می‌شود که ما بدون رسیدن به معنا و مقصود، به کلمه‌ها و لفظ‌ها رسیده‌ایم و با الفاظ خالی انس گرفته‌ایم و ..."

 

"ما پیش از آنکه تشنه شده‌ باشیم، نوشیده‌ایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سوال‌ها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کرده‌ایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمه‌ها رسیده‌ایم ... و این است که باد کرده‌ایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بی‌رمق هستیم و به امتلای ذهن و پرخوری فکری دچار شده‌ایم..."

 

" وقتی که ما بچه‌تر بودیم، مشتاق بازی و توپ بودیم، در انتظار می‌نشستیم تا ما را به بازی بگیرند، تملق می‌گفتیم تا راه‌مان بدهند و قهر می‌کردیم و دور می‌شدیم تا نزدیکمان کنند، اما همین که هدفی پیدا می‌کردیم دیگر به توپ‌ها و بچه‌ها نگاه نمی‌کردیم، حتی اگر دعوتمان می‌کردند می‌خندیدیم و اگر دستمان را می‌کشیدند، نق می‌زدیم و فرار می‌کردیم. چرا؟

مگر توپ همان توپ نبود و بازی همان بازی محبوب نبود؟ چرا اینها همه‌اش همان بودند، اما ما دیگر آن نبودیم، ما هدفی داشتیم و لباسی به تن کرده بودیم و مهمانی می‌خواستیم برویم..."

 

"﴿و العصر﴾، به تمام این‌ دوره‌ها سوگند، ﴿ان الانسان لفی خسر﴾، که انسان با این همه سرمایه در تمام دوره‌ها در خسارت مدفون است، چرا؟ چون سرمایه‌هایش رشدی نکرده و سودی نیاورده است. درست که به ثروت، که به قدرت، که به علم رسیده‌است، درست است که این‌ها زیاد شده‌اند، اما خود انسان کم شده‌ و اسیر شده و اسارتش علامت حقارت است.

و عامل این خسارت، عصرها و دوره‌ها و محیطها نیستند، عامل خسارت خود انسان، خود اوست. عصرها مقدس هستند به دلیل سوگندی که خدا یاد می‌کند."

 

با عجله نوشتم. کتاب خیلی خوبیه. سعی می‌کنم بارهای دیگری هم بخونمش.

کتاب بعدی که از این نویسنده دارم می‌خونم صراط هست.