امشب یعنی دیشب نشستم فیلم ماتریکس رو یک بار دیگه با دقت دیدم. من معمولا فیلمایی که دوباره نگاه میکنم که رو انگار قبلا ندیدم.
یه جایی هست که مورفیوس به نئو میگه یکی از این دوتا قرص رو انتخاب کن. و این آخرین شانس تو هست. یا به زندگی عادیت برگرد و هر چیزی رو که میخوای باور کن یا وارد لانهی خرگوش شو و حقیقت رو ببین! (حالا تحتاللفظیش این میشد!)
۱- سر دوراهیهای زندگی، بعد از انتخاب یک راه دیگه هیچ وقت نمیتونیم بفهمیم راه دیگه به کجا میرفت. چون انتخابش نکردیم و زندگی دیگهای هم نداریم و اون دوراهی هم دیگه تکرار نمیشه، ما هم دیگه اون آدم سابق نیستیم. متاسفانه کاری که در اکثر مواقع میکنیم اینه که موقعیت فعلیمون در مسیر انتخابی رو با بهترین حالت بقیه! در مسیری که انتخاب نکردیم مقایسه میکنیم! یعنی تنها کاریه که از دستمون برمیاد. و خب خیلی دقیق نیست این کار. پس گاهی پشیمانی از انتخاب یا احساس «اشتباه» در انتخاب بیمعنی به نظر میرسه.
۲- از طرف دیگه احساس میکنم اگه به سن ۷۰-۸۰ سالگی برسم تجربه بهم ثابت کنه این دوراهیها خیلی سرنوشتساز نبودن و برآیند اینها بود که مسیر زندگی رو مشخص کرده. برای این نتیجهگیری واقعا یک نگاه جامع نیازه.
حالا مختاری. یا بمون. یا برو.
چند ساعت دیگه باید پاشم برم آزمون آزمایشی بدم! با این وضع مطالعه کردنم! :)