گاهی اتفاق میفته که آدم از بعضی چیزها و رفتارها خوشش نمیاد و اون ها رو مذموم میشماره و حتی اگه گاهی اون ها رو در خودش ببینه ناراحت میشه و سعیش اینه که اونهارو ترک کنه.
 
ولی اتفاقی که میفته اینه : این وسط آدمهایی هستند که براشون خیلی ارزش قائلی . و میای این رفتار هارو از اون آدم ها میبینی. اینجاست که باید محکم روی ارزشهات وایسی. و حتی به اون آدمها که برات محترم هستند هم اگه لازم شد هشدار بدی.
 
وگر نه اگه مواظب نباشی میبینی که انتروپی زندگیتو تغییر داد . و همه چیز چنان به تدریج تغییر کرد که ... . و به خاطر اون آدمها اون ارزشها رو زیر پا گذاشتی.
 
///
داشتم به این فکر میکردم که چه قدر به طور ناخواسته روی زندگی آدمهایی که وارد زندگیم میشن تاثیر گذاشتم . کاری به منفی ، مثبت بودنش ندارم .
 
شاید خودشون متوجه این تغییرات نباشن . به این فکر میکردم که چقدر خودم از این تغییرات در زندگیم داشتم؟ یعنی یه نفر وارد زندگیم بشه و تغییراتی توی زندگیم بده . خودم که فکر میکنم زیاد چیزی به ذهنم نمیرسه در مقایسه با تغییراتی که من باعثش بودم.
البته الان چیزهایی یادم افتاد . البته تاثیر مستقیم نبوده. و تقریبن تاثیر مثبت بوده. 
 
////
 
 
گاهی میشه روی چیزهای خیلی کوچک لجبازی کرد و به بقیه نشون داد که تو هم میتونی خوب نباشی. ولی به هیچ وجه از این کار خوشم نمیاد.
 
و من این وسط باید یکی از این دو رو انتخاب کنم . 1-یا این که بذارم بقیه فکر کنن چیزی متوجه نمیشم و چیزی بارم نمیشه . این حالت یه ناراحتی که داره اینه که احساس میکنی بقیه احمق فرضت میکنن و ازت سوءاستفاده میکنن. ولی یه خوبی هم که داره اینه که ذهنت زیاد مشغول نمیشه.
 
راه حل دوم اینه که در برابر هر چیزی که از بقیه میبینی و احساس میکنی حقی ازت ضایع میشه مقابله به مثل کنی. و زندگی رو به معنای واقعی کلمه برای آدمایی که "احمق" فرضت میکنن "کوفت" کنی . این راه یه چیزی که داره  اینه که اون احساس ناراحتی قبلی رو نداره . ولی یه پشیمونی به دنبال داره . مخصوصن برای آدمی که مثه من که اگه سر چیزی لج بازی بکنه دیگه موضوع به این سادگی تموم بشو نیست.
بعدشم هر لحظه باید به این فکر کنی که چطوری حال بقیه رو بگیری . و به هیچ وجه نمیتونی با بقیه خوب برخورد کنی و  کتی خوب برخورد کردن رو نوعی "نفاق" میدونی!
 
من از این راه حل دوم چندتا خاطره خیلی بد دارم . ولی چیکار کنم که گاهی همین آدم ها ، مجبورت میکنند که بد باشی. مجبورت میکنن که کاری رو بکنی که میدونی آخرش پشیمونیه. برای این که بهشون بفهمونی که "احمق" نیستی و تو هم میتونی مثل اونا برخورد کنی.
 
البته میگم من در اکثر اوقات راه اول رو در پیش میگیرم . برای همینه که آدمی محسوب میشم که به خیلی چیزا اهمیت نمیده . و همین هم باعث میشه که بعضی ها فکر کنن من نمیتونم ناراحت بشم!! و هر کاری دلشون خواست بکنن. اونوقته که دیگه "مجبورم" راه دوم رو برم. فوقع ما وقع

همین . نباید کاری کرد که به "شعور" آدمها توهین بشه .