خب اول از پارسال میگویم . این که پارسال این موقع چه احساسی داشتم.

پارسال این موقع داشتم میرفتم خونمون . البته تقریبن دیگه باید میرسیدم خونه . برای گرفتن برگ خروج از کشور بایستی میرفتم خونه و یه چیزی میاوردم. روزی که شبش یلدا بود من خانه بودم . بعد باید برمیگشتم چون فرداش میانترم ریاضی 1 داشتم .

پس من پارسال شب یلدا رو توی اتوبوس سپری کردم . و یادمه چقدر به زندگی راننده اتوبوسها فکر میکردم که همچین روزهایی رو توی جاده هستند.

بعد نکته ی جالب اینجا بود که پارسال شب یلدا از 4نفر هم اتاقیم فقط من تو اتاق حضور نداشتم . امسال خواستیم یه کار جالب بکنیم. این که فقط من توی اتاق باشم شب یلدا!!! 2 نفر که دیروز رفتن خونه هاشون . موندیم من و یکی از دوستان . ایشون الان خواب هستند البته.

بعد یادمه پارسال بعد امتحان بود فکر کنم که برگشتم و از جوجه هام نوشتم و این که از 5 تا بلدرچین و 4 تا جوجه و 2 تا اردک ، در آخرین روز و شب پاییز چیزی باقی نمونده بود. و این که راست میگن که جوجه رو آخر پاییز میشمارن.

 

نسبت به پارسال چقدر تغییر کردم . نمیدونم شاید خیلی خوب میشد اگه شب یلدا رو خونه باشم . نمیدونم شاید. معلوم نیس یه وقت دیدی فردا (ببخشید امروز) زد به سرم پاشدم رفتم خونه البته اگه یه کمی صبر کنم میتونم هفته ی بعد به مدت بیشتری خونه باشم .

 

 

خدا تغییر نمیکند. ما این همه عوض میشیم اصلن همه چی عوض میشه ولی خدا همون خدای همیشگیه . چه باحال!

 

خب شب یلدا رو هم به همه تبریک میگم .