خدایا شکرت حالم خوبه. احساس میکنم روزهای خوبی پیش رومه. درسته در ظاهر مشکلاتی هس. ( این آتل های دست و حساسیت دارویی و داروهای جدید برای اون و آمپول و میانترم ها و حذف کردن معماری و عقب موندن از برنامه شرکت و ... ) ولی با وجود همه اینها خوشحالم که حالم خوبه.
وقتی حال آدم خوب باشه وقتی روانت آرام باشه بقیه چیزا خیلی راحت حل میشه یا حتی تحملشون راحت تر میشه.
به سکوت نیاز دارم. این مدتی که خیلی با طبیعت خو گرفتم خیلی روی اعصابم اثر داشته. هر روز یه وقتایی احساس میکنم که هیچ صدایی نباشه. حتی صدای نفس کشیدنم رو هم کم میکنم.
یه دوست بزرگواری داریم ما که گاهن یه حرفایی میزنه که من یکی که زیادی ازشون استفاده میکنم و کردم. از این دوست بزرگوار کمال تشکر رو به عمل می آورم و چند تا از جملات گهر بار ایشون ... مٌردم!!!:
"از تنهاییت لذت ببر ، با تنهاییت حال کن"
' برای یک "انسان" بدترین جمله اینه که بگم "عادت کردم" '
"حرکت های انقلابی خوب نیستند. حرکت بایستی پشتش خوب دلیل باشد. براش باید برنامه ریخت. با تدریج و استمرار باید رفت جلو"
"برای بیرون کردن بدی ها حباب خوبی هاتو بزرگ کن تا حباب بدی ها خوش مجبور بشه بره بیرون"
البته احتمالن اون دوست بزرگوار خودش همچین جملاتی یادش نباشه کی گفته. یا حتی شاید بعضیاشو نگفته. یا این که فقط برداشت من بوده!!!
ولی هر کدوم از این جمله ها کلی حرف پشتشه. اگه وقت کنم در مورد هر کدوم مینویسم تا شاید یکی دیگه هم پیدا بشه که از اینا استفاده کنه. یا این که خودم مرور میکنم هر از چندگاهی.
تصمیم باید پشتش دلایل خوب باشه تا بتونی عملیش کنی. تا بتونی بر تنبلی غلبه کنی. این دلایل باید انگیزه ایجاد کنن. همچنان که برای نفس کشیدن ذوقی داری که حتی نمیتونی نبودشو تصور کنی.
خوشم نمیاد از اینایی که فقط بلدن منفی صحبت کنن و غر بزنن و وقتی هم که حالشون خوبه خبری نباشه ازشون. من خیلی خوب میگم الان خدارو شکر حالم خوبه.
حرف باز هم زیاده و وقت برای گفتن کم. با این کله ی کچل و این ریش هایی که از موی کلم بلندتر شدن و این جوشهای حساسیت میگم حالم خوبه!