باز هم یکی از دوستان من یک داستان جالبی تعریف میکرد.
میگه یه روز یکی از این پادشاهان ایرانی به وزیرش میگه که آی وزیر میخواهیم بدانیم که در مملکت ما کدام صنف بیشتر از بقیه رونق داره و روی چه کارهایی میتونیم سرمایه گذاری بکنیم. از تو میخواهیم که برای این سوال ما جواب پیدا کنید.
وزیر میگه باشه. فرداش موقع اومدن وزیر پارچه ای رو دور سرش میبنده و به طرف قصر پادشاه حرکت میکنه.
از همون در خونه ،بقال میبینه به مشتری میگه فکر کنم وزیر دندوندرد گرفته! توی کوچه و خیابون و ...
موقع وارد شدن به قصر ، دربان به اون یکی میگه فکر کنم سردرد داره!
توی راه یکی میگه فکر کنم روی صورتش زگیلی چیزی دراومده واسه اون بسته و ...
خلاصه وزیر تا برسه پیش پادشاه هر کس یه حدسی میزنه و روی حدسش هم پافشاری میکنه.
وزیر به پادشاه میگه که پادشاها توی این مملکت بیشتر از هر چیزی "دکتر" وجود داره!!!!
حالا هم حکایت همان است! دکتر زیاد داریم. اصلن همه مان یک پا دکتریم!