اومدم خونه . با یک اتوبوس خیلی داغون
عصر خواستم با بچه ها بریم بیرون . خبر دار شدم که پدر یکی از همکلاسیهامون فوت کرده :( . رفتیم مسجد.
رفتم با یکی در مورد دو تا مساله صحبت کردم. راضی ام.
نمازو رفتیم مسجد جامع. مدیرمونو دیدم.
شب شیرینی خوردیم.
پنجشنبه دیر بیدار شدم. باغچه ی حیاط رو آب دادم. چند تا ساچمه زدم به سیبل. الان یه کامیت کردم.
عصر میرم بیرون. راستی راستی ۵-۶ کیلو وزن کم کردم ظرف یک ماه!!!!!! اصلن باورم نمیشد. وقتی رفتم رو ترازو منتظر وزن قبلیم بودم که یه هو دیدم ۷ کیلو کمتر نشون میده(البته اون لحظه ۱۲ ساعت بود که چیزی نخورده بودم!!) بعدش دوباره وزن کردم ۵ کیلو وزن کم کردم :)
گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتا که شبرو است او، از راه دیگر آید