فکرش را بکن یک علاقه ای داشته باشی به پرنده ای مثل قرقی یا شاهین یا هر چیز دیگه.

بعد این علاقه ی تو برای این که ارضا بشه همیشه تو این فکر باشی که صاحب یک قرقی بشی و همیشه حسرت نداشتنشو توی دلت داشته باشی.

حالا تا اینجا اگه بتونی با این علاقه و حسرت کنار بیایی و خودتو کنترل کنی مشکلی نیس.

مشکل از اون لحظه ای شروع میشه که میتونی صاحبش بشی. اون لحظه‌س که پشیمونی میاد سراغت که این چه کاری بود که کردی؟

چرا آزادی یک پرنده رو فدای هوس خودت کردی؟ حتی اگه صاحبش هم نشی چه حقی داری که به داشتنش فکر کنی؟ چرا به خودت اجازه میدی اونرو اونطوری که تو دوست داری تصور کنی؟ چرا از قرقی میخوای که برات مرغ خونگی بشه؟ و احتمالن بعدشم به خاطر همین مرغ خانگی بودنش ازش زده بشی و اون هم دیگه اصالت خودش رو از دست داده.

اصلا فکر کن چرا علاقه داری بهش؟ مگه به خاطر همین بلندپروازی و آزادگیش نبود؟ و همین دور از دسترس بودنش نبود که تو رو حریصتر میکرد به صیدش. تو که میدونی داشتنش درست نیس. تو که نمیتونی با پشیمونی ِ حتی داشتنش کنار بیای پس همون بهتر که حسرت داشتنش رو تا ابد با خودت همراه کنی.