پیر مرد گفت ایدئولوژی.
نگاهی به عکس روی دیوار مغازه انداخت و از مغازهدار پرسید "جواد اکبری همونیه که این خیابون به اسمشه؟"
- آره
- با شما نسبتی داشت؟
- آره پسر داییم بود.!
و من هر وقت که از این خیابان رد میشوم به یاد آن جوانی میافتم که آمده بود شرکت و به امیرعلی میگفت من هروقت از خیابان اکبری میآمدم نمیدانم چرا یاد شما نمیافتادم!
خیلی دوست داشتم پیرمرد غذایش را همانجا بخورد که چند کلمهای بیشتر با هم صحبت کنیم.
آخرش گفت مواظب ایدئولوژیت باش!
//////////////
هان چیه؟ یه روز پست نذاشتم فکر کردید قراره یه ماه پست نذارم. نه خیر من فعلن اگه پست نذارم ممکنه اتفاقای بدی بیفته!
///
یه مطلبی خوندم در مورد مسائل مهم و غیر مهم در زندگی. یه مثالی زده بود یه کم دانش ریاضی داشت! دکترها ممکنه متوجه نشن !
////
زندگی بدون ایدئولوژی ممکن است؟ آری ممکن است! کردیم... شد! این پاسخی است که جوانهای نسل ما خیلی راحت، بدون این که حتی خیلی زحمت بیشتر فکر کردن به این کلمهی ظاهراً تاریخ گذشته یعنی ایدوئولوژی را به خود بدهند، با صدای بلند اعلام میکنند: ما بدون ایدوئولوژی زندگی میکنیم و خیلی هم از این بابت راضی هستیم!
بیراه نیست! ایدئولوژی انگار چیزی است متعلق به نسل جوانهای انقلابی دهههای چهل و پنجاه. نسل منازعات ایدوئولوژیک بر سر حقیقت، بر سر انسانیت، بر سر جامعه ایدهآل و بر سر راه مبارز، نسل دکتر علی شریعتی... ....
....
...
اما ایدئولوژی چیست که زندگی امروزین ما در دانشگاه، در شهر، در محل کار، در خانواده و در هر جای دیگر، هیچ نیازی به آن احساس نمیکند؟ نکته دقیقاً همینجاست که نیاز به ایدئولوژی مثل گرسنگی و تشنگی و خواب و شهوت نیست که خودش سراغ آدم بیاید. ایدئولوژی ذاتاً در جایی قرار گرفته که ما باید آنرا انتخاب کنیم و به سمتش برویم. بالاتر از این اینست که ایدئولوژی اساساً تمامیتطلب است و نمیتواند گوشهای از زندگی باشد. ایدئولوژی با کل زندگی من و تو کار دارد!
ایدئولوژی آن نظام جامع ادراک و عمل است که جهان را برای ما معنا میکند و ما را به حرکت در میآورد. ایدئولوژی آن افق دلربای آرمانها و ارزشهایی است که اراده و آگاهی انسانها را در خود متمرکز میکند و هوسهای بزرگی برای رهیدن از حصار عرف و عادت پیش پای او میگذارد. [...] ایدئولوژی آن اندیشه ی بلندی است که تکهتکههای اعمال ما را در زندگی به وحدتی جهتدار مبدل میکند. ایدئولوژی منطق پشتیبان و انگیزه مطمئن هر انتخاب و تصمیمی در زندگی ماست.
...
مرحوم شریعتی زندگی ایدئولوژیک را در برابر زندگی عادتزده، روزمره و کلیشهای متدینان سنتیای میگذاشت که هیچ دلمشغولیای فراتر از عمل به ظاهری از مناسک دینی و حفظ آداب گسسته از روح دینی نداشتند و به وضع همیشگی خود خو کرده بودند. ...
....
شریعتی اما امروز نبود تا ببیند که این تنها «دین» نیست که چون قلب شود، افیون میگردد و مردمان را از آزادگی و حریت آرمانگرایی به زیر میکشد، بلکه «مدرنیته» و «تجدد» نیز چنین است و بسی مقتدرتر از دین، لحافی از فرهنگ روزمرگی و مرگ ایدئولوژی را بر سر مردمان کشیده است که هرگز به یاد نیاورند که جز در هم ریختن خاکروبه ها و گشتن به دنبال چیزی برای زنده ماندن، ارزشها و اهداف بزرگتری هم بودند که روزگاری انسانها وجود خویش را نثار آن میکردند.
ما امروز بدون ایدئولوژی زندگی میکنیم و بدان خرسندیم. ما امروز نیازی به ایدئولوژی حس نمیکنیم چون زندگی معمول، روزمره و عرفی جهانیان تمام بنیانها و پیشفرضهای لازم برای زندگی کردن، انتخاب کردن و شیوه زیستن را فراهم کرده است. مدرنیتهی امروز انبانی از پاسخهای آماده برای انسانهای آسوده خواه هزاده سوم است که دلدادهی لذتها و تفریحات عالم جدیدند و برای ارضای خود وقتی برای فکر کردن ندازند. زندگی ما امروز مثل زندگی همه مردم جهان است و زندگی همه مردم جهان مثل ما:«درس میخوانیم که کاری پیدا کنیم که پولی داشته باشیم که زنده بمانیم و در اوقات فراغتمان خوش بگذرانیم» جامعهای کامل متشکل از دانشگاهها، بنگاههای اقتصادی و مجتمعهای بزرگ خرید و تفریحات و البته اینترنت!
...
بخش هایی از سرمقاله نشریه مهاجر- شماره ۱۰