امروز پنج‌شنبه ۱۶آبان و سوم محرم. سه تا میان‌ترم داشتم.

دیشب که نخوابیدم. عصر هم پاشدم رفتم انقلاب. تنهایی یه کمی گشتم. رفتم افق. رفتم سینما. فیلم دربند فیلم جالبی بود. 

بعدشم که رفتم دیزی خوردم و برگشتم سمت خوابگاه. تو راه هم به جای اینکه از معین بیام جلوی دانشگاه پیاده شدم. هیئت بود. یه کمی اونجا وایسادم. یه چای خوشمزه هم خوردیم. بعدشم از توی دانشگاه اومدم. دوچرخه‌م جلوی دانشکده بود ... .

شب خیلی حس خوبی داره. آدم احساس صمیمیت میکنه. شبِ دانشگاه خیلی بهتر از روزشه.

خیلی وقت بود تنهایی‌مو گم کرده بودم. یه دوستی دیروز بهم اس‌ام‌اس زده که "سلام داداشتم چطوری؟ حالت خوبه؟ کجایی؟" ... .

 

کودکان دیوانه ام خوانند و پیران ساحرم 
من تفرجگاه ارواح پریشان خاطرم 

 

یه متنی هم خیلی وقت پیش نوشته بودم. فکر میکنم‌ منتشرش نکرده بودم اگه پیداش کنم ... .

 

خدایا به حرمت این روزهای عزیز کمک کنه دست خالی از این روزا بیرون نریم.