سه شنبه روز خیلی خیلی خوبی بود.

دوشنبه شب از ساعت حدود ۲۱ خوابیدم. خیلی خواب خوبی بود. حدود ساعت ۳ صبح بیدار شدم. کمی کتاب خوندم. یه پست نوشتم اینجا. رفتم دیزی‌سرا صبحونه خوردم. رفتم دانشگاه. سر همه‌ی کلاسام رفتم. ظهر رفتم پینگ‌پنگ بازی کردم. عصر هم کمی گشتم تو دانشگاه. باقالی خوردم و موز-شکلات. اومدم خوابگاه. یه شام سبک و بعدشم رفتم استخر. استخر هم خیلی حال داد.

 

برگشتم. و روز بد چهارشنبه قبل از تموم شدن سه‌شنبه شروع شد. تا حدود ۳-۴ صبح چت کردم با دونفر. کلی ناراحت شدم. با ناراحتی رفتم خوابیدم. خواب، گرسنگی و بی‌حوصلگی. ساعت ۱۹:۱۵ رفتم از بوفه یه ساندویچ بندری گرفتم و یه دوغ. موقع خوردن ساندویچ لبم که تب‌خال زده زخمش باز شد. خلاصه اینم از چهارشنبه. اعصبام خورد شد از این چهارشنبه. نه کاری کردم. نه درسی خوندم. اعصابمم خورد شد. پشیمون میشم از رفتارم با آدما. برام جز درد سر چیزی نداشته.

به نظرم چهارشنبه این قدر خراب نمی‌شد اگر من همون موقع که از استخر برگشتم بدون روشن کردن لپ‌تاپ میرفتم تو تخت‌خواب و می‌خوابیدم. خیلی خیلی بهتر می‌شد. احتمالن صبح ۴-۵ بیدار می‌شدم. صبح زود کلی کارا میتونستم بکنم. صبحونه بخورم. برم دانشگاه. نهار بخورم. درس بخونم. و ... . شام بخورم . خراب نمی‌شد اگه تا اون وقت چت نمی‌کردم. به من چه بقیه چیکار میکنن یا چه مشکلی دارن؟ چرا باید روزمو به خاطر بقیه خراب می‌کردم؟ ارزششو داشت؟ نمیدونم.

 

حالا میخوام پنج‌شنبه رو خوب بسازم.