فروردین:
شروع سال میرفتم باغ. بیل میزدم. کمی هم بیمار شده بودم. چندتا بیماری همزمان. ولی یک درس خیلی بزرگ گرفتم و اون هم اینکه کار یدی باعث تصفیه روح و جان میشه. تصمیم گرفتم هر سال زمانی رو اختصاص بدم به انجام کار فیزیکی. کشاورزی یا نجاری.
بعدش هم شروع یه دورهی خیلی خوب بود از زندگی. روزهای رشد. برگشتیم تهران. شرکت عرش. فروردین تموم شد.
اردیبهشت:
ماه خوبی نبود. وسطاش با یک جمله روند نزولی اون دورهی رشد شروع شد. جرقهی یک کار جالب برای تابستون. مرکز مشاوره انتخاب رشته!. باز هم شرکت. و چند اتفاق بد. درسی که گرفتم این بود که باید مواظب بود. باید مواظب تک تک لحظات زندگی بود.
پ.ن :فکر کنم لپتاپمو اردیبهشت ماه خریدم!
کلن اردیبهشت ماه عجیبی بود!
خرداد:
فکر کنم درگیر امتحانات بودیم و البته کمی هم درگیر انتخابات. انتخاباتی مهم برای ایران و ایرانی.
آهان این آدرس رو هم اونموقع خریدم. یعنی سه ماه بعد باید به فکر تمدید باشم(البته یادم نیست یه ساله بود یا بیشتر)
تیر:
کنکور خواهرم. ترم تابستان. کار شرکت. من هر تابستون تقریبن چندتا از کارای مورد علاقهمو شروع میکنم. این تابستون مثلن چندتایی کتاب در مورد هنر و زیستشناسی خریدم که البته تا یه جاهایی خوندم و ... . :)
تیرماه بود که فکر کنم یه مسافرت کوچیک رفتیم با خونواده. بعدش اره موییم رو بردم تهران. اولین سفری که تنهایی رفتم قم. نیمه شعبان. تهران. دوچرخه سواری. کلاس زبان.
مرداد:
ماه رمضون. شبهای قدر. مرکز انتخاب رشته. اولین تجربهی کار تقریبن مدیریتی. تجربهای نه چندان موفق. شاید یک شکست. ولی خیلی درسها یاد گرفتم. خیلی خوشحالم که این درسهارو در این سن یاد گرفتم. من همیشه میگم که باید قدر شکست رو دونست. این ماه تعداد پستهای وبلاگم خیلی کم شد. خیلی سرم شلوغ بود. دوستان جدید پیدا کردم. آدمها رو بیشتر شناختم. به نظر خودم شاید به اندازهی یک سال تجربه کسب کردم. (آخه به نظرم بزرگ شدن و پیرشدن و تجربه کردن نسبت به گذر زمان خطی نیست!)
شهریور:
شهریور هم زود گذشت. اصلن دلم برای دانشگاه تنگ نشده بود!
مهر:
دانشگاه. ۲۲ واحد. بد درس خواندن.
کلاس خوشنویسی ثبت نام کردم. اولین بار رفتم استخر دانشگاه و معتادش شدم!.
آبان:
خونواده رفتن مشهد. ماه محرم. عاشورا تاسوعا. درویش بایرامعلی.
آذر:
چندتا دیدار خوب دوستانه. کوه رفتن.
دی:
باغ. زمستون و برف. تفنگ و شلیک و شکار. کلبه و بخاری ذغالی.
گوشی جدید. سامانه پیامک!.
کچل کردن.
و صبحتهام با رضا. رفتن به قم و گرفتن چند تصمیم.
بهمن:
کمترین تعداد پست در یک ماه! خواهرم رفت دانشگاه. پایان ترم و پروژههای لعنتی! :). شروع ترم جدید. شروع چند کار جدید. چند آشنایی جدید. رکورد ماندن در تهران. ۵۰ روز!:)
اسفند:
کمی فکر. و چیزایی برای نگفتن.
//
این آخرا دیگه با عجله نوشتم. به نظرم ۹۲ سالی بود که چگالی اتفاقاتی که افتاد زیاد بود. :))
امیدوارم و به نظرم ۹۳ قراره سال خیلی جالبی باشه :))
به امید خدا