خب امسال قسمت شد پنج شب برم حسینیه ارشاد(یعنی از سه شنبه) خلاصه لطف خداست که از واسطههای مختلف شامل حال آدم میشه و آدم بر تنبلیش غلبه میکنه و بعدم نمیتونه دل بکنه.
اولش کاری به سخنران و برنامه نداشتم صرفن مشتاق بودم برم ببینم کجا بوده اونجایی که افرادی مثل آیتالله مطهری یا دکتر شریعتی سخنرانی میکردن و یه جورایی انقلاب نظری کردند. آماده بودم برم جایی که بشینم روی زمین و بوی جوراب خودم! و تنگی جا و هی این پا و اون پاشدن که پاهات خواب نرن و ... ولی رفتم دیدم، الحق که روشنفکری دینی! از سر و روی این حسینیه میباره!
جالب بود برام که آدم بشینه روی صندلی و با خیلی راحت گریه کنه! راستش توی عمرم مثل این چند روز سبک نشده بودم از نظر گریه کردن! راستترش بر خلاف همیشه گریهی این چند روز خماری بعد از گریه(سردرد!) هم کمتر از همیشه بود. داشتم فکر میکردم اون جمله هست که نسبت میدن به دکتر شریعتی که میگه نمیدونم "ترجیح میدم توی خیابون به خدا فکر کنم تا اینکه بیام مسجد و به کفشهام فکر کنم" شاید اصلن حکمت همین با کفش رفتن و روی صندلی نشستن توی حسینیه ارشاد همین باشه!
خلاصه تا اینجای زندگیم هیچ وقت نشده بود که برنامهی شبهای ماه محرم رو برم جایی. البته توی شهرمون که برنامهی خوبی نبود(یا حداقل من سراغ نداشتم!) بیشتر سینهزنی و زنجیرزنی بود که معمولن اونارو میرفتیم. این چند سال تهران هم همیشهی خدا بهونهی درس و ... داشتیم. ولی امسال خدا خودش ... .
شکر خدا خوب بود. خدا امیدوارم دعای همه رو برآورده کنه.
مباحثی هم که مطرح شد برای شخص من که مفید بود. اصلن به نظرم برای همچو منی که هیچی بارم نبود هر مجلسی میتونست مفید باشه!
حالا دلم گرفته که فردا روضهی حضرت ابالفضل العباس رو چیکار کنم. اونموقع تو اتوبوسم. آقایی که روضهشو نه تنها محرم که هر وقت سال میخونن. آقایی که آقایی رو کامل کرد.
الدخیل یا عباس! خودت لطف کن و از آقا اجازه بگیر نصیبمون بشه زیارتتون.