خب سه شنبه تا شنبه شرکت تعطیل بود به خاطر ولادت امام رضا(ع).
ما هم گفتیم یه کمی زودتر بیاییم خونه. سوار اتوبوس شدیم و اومدیم.
بعد از چهارسال اومدن و رفتن برای اولین بار شارژر لپتاپمو جا گذاشتم تو تهزان. اینو شب اولی که رسیدم خونه فهمیدم. اونم بعد اینکه شارژ لپتاپ به نصف رسید. همون لحظه در لپتاپو بستم و به زندگی بدون اون عادت کردم! دیروز هم روی لپتاپ قبلیم که خواهرم استفاده میکنه آنتیویروس نصب کردم! بنده خدا همیشه میگفت منم میگفتم باشه و باز بدون نصب برمیگشتم تهران.
امروز رفتیم باغ. از اون برنامههای همیشگی کباب جمعهبازار. درختهای هلو میوه دادن امسال. کلی ذوق کردم. الان هم دارم از گوشیم این پست رو میذارم. باید یه کمی مهارت تایپ با گوشبمو زیاد کنم. راستش با اون گوشیهای نوکیای دکمه فیزیک خیلی بیشتر و بهتر تایپ میکردم! اصلن من کیبرد فیزیکی گوشیهارو حتی برای بازی هم ترجیح میدم.
یادمه اونموقع خونده بودم یک نویسندهی ژاپنی کل یک کتابشو همینجوری با گوشیش تایپ کرده بوده! منم نوت مینوشتم اونموقع واسه خودم.
میخواستم تجربهی نوشتن پست با موبایل رو امتحان کنم.
همین. فعلا خونه هستم. معلوم نیست تا کی. یه پست دوست دارم بنویسم.
یا علی.
پ.ن: خب این پست درسته که با گوشی نوشته شد ولی نتونستم منتشر (یا حتی ذخیره ش) کنم. برای همین فرستادم تو evernote و الان از لپتاپ قدیمی اینو منتشر میکنم. (نمیدونید چقدر زور زدم تا این نیمفاصلههارو تایپ کنم. فردا هم پاشم برگردم تهران.
ولی توی پانل (یا پنل!) وبلاگ راحت نیستم، اول توی note مینویسم، ویرایش میکنم و بعدا کپی و پیست!
تازه اونم باید گوشی رو افقی بگیرم تا بتونم پیست کنم! #سامسونگ
البته دیگه با گوشی نیم فاصله نمیزنم! :D