امروز صبح ساعت ۷-۸ رسیدم. ساعت ۸ بود که گفتم کمی بخوابم. ساعت ۱۰:۰۱ بود که دیدم مادرم زنگ زدن. گفتن احتمالا میخوان مطمئن بشم برای کلاسم خواب نمونم! خلاصه با کلی شعف پرسید که حدس بزن چی شده؟ منم (O(1 گفتم که اِ کارتم اومد بالاخره؟ گفت آره. برای پستچی هم ده تومن مژدگانی دادم! :)
و ما در چنین روزی کارت معافیتدار(موارد خاص) شدیم. الان دیگه میتونم تو جمعهایی که بحث سربازی میشه از خاطرات سربازیم بگم!!! فقط باید قبلش این درجههای نظامی رو حفظ بکنم که خیلی سوتی ندم! (البته من همیشه مشتاق بودم به این مسائل و بچه بودم اینارو بلد بودم!)
خدایا شکرت. و باید یه تشکر ویژه هم بکنم از پدرم.
همین.
مبارکه :)
[خاطرات بسی شیرینیه مثل اینکه! :دی :)) ]