دیروز یکشنبه ۱۹ دی، ظهر رفتم دانشگاه و برای دومین روز در آزمایشگاه نشستم. با دو نفر از بچههای آز یه کمی سوال فرآیند تصادفی حل کردیم، عصر زنگ زدم به حسین که برم باهاش بریم تولد میثم. همسر میثم از یک هفته پیش تقریبا برنامهی مفصلی برای غافلگیر کردن میثم چیده بود که خوشبختانه بسیار خوب اجرا شد و ما رفتیم میثم رو از سالن مطالعه کشیدیم بیرون و براش جشن گرفتیم! بعدشم کلی بساط شام فراهم کرده بودن که رفتیم پل طبیعت و خوردیم. من دوست داشتم یک کار چوبی برای میثم هدیه بدم ولی وقت نکردم چیز خاصی بسازم، بهترین چیزی که به نظرم رسید یک کتاب بود! کتابی که خودم هم توش کلی نوشته بودم. امیدوارم بخوندنش.
توی راه حسین گفت که میگن هاشمی رفسنجانی حال بد شده. اخبار رو چک کردم و همون لحظه خبر درگذشتش رو دیدیم. هاشمی مرد بزرگی بود یادمه ۹۲ که رد صلاحیت شد، یک پستی نوشتم و خوان هشتم اخوان رو نوشتم و تهش نوشتم که میتوانست اگر میخواست! و واقعا میتوانست! امروز تصمیم گرفتم کتاب خاطراتش رو بذارم تو برنامهم که بخونم.
شب حسین من رو رسوند و تا الان بیدارم. ساعت ۹ امتحان دارم! کمتر از ۳:۱۵ ساعت دیگه.