امروز بعد کلاس آز مدار رفتم شرکت. بعد خواستم برگردم خوابگاه دیدم الانه که والیبال شروع بشه. با هزار مصیبت به صورت اینترنتی پخش زندهشو پیدا کردم و نشستم به تماشای والیبال! بازی در ست پنجم و بالاخره به نفع ایران تموم شد.
بعد پاشدم بیام بیرون. دیدم همه جا دارن شربت و شیرینی میدم. زد به سرم که برم دوچرخه سواری.
یه چیزی هست به اسم رندم واک! من این بار رندم بایک زده بودم. گفتم میرم صادقیه برمیگردم. جایی رو نمیشناختم. بعد دو سال زندگی تو تهران هیچکجا رو نمیشناسم. به زور میون اون همه جمعیت توی خیابونای شلوغ تهران دوچرخه میروندم. هرچقدر که دوچرخه وسیلهی خوبیه تو شهرای کوچیک همونقدر دردسرساز و بده برای شهری مثه تهران!!
خلاصه با هزار مصیبت رسیدم صادقیه. رسیدم همونجایی که دوسال قبل تابستون بعد برای همایش انتخاب رشته دانشگاه اومده بودم.
خب کاری نداشتم اونجا. یه کمی بین خیابانها و کوچهها گشتم. هیچجا رو نمیشناختم. راه برگشت رو هم نمیدونستم!(همون جوری که نمیدونستم از کجا اومده بودم!) خلاصه بازم زدم به کوچهها و خیابانّهای فرعی. یه جایی دیدم . یادم افتاد سال قبل اینطرف اومده بودیم برای شام. با هزار زحمت رفتم اونور خیابان. بازم یه کمی بالا پایین رفتم. بالاخره یه ایستگاه مترو دیدم. کوتاه کنم. با هزار زحمت رسیدم به ورودی مترو طرشت که برام آشنا میومد. دلم میخواست یه ساعت دیگه هم توی این شهر گم میشدم. البته توی این گمشدن خواسته، گاهی شربتی میخوردم. دوست داشتم این حالت گشتن رو.
خلاصه رسیدم محله. محله عجب غوغایی بود. همهی محله اومده بودن بیرون. هرجا رو نگاه میکردی گل بود و چراغ و پذیرایی و مردم!
رسیدم خوابگاه. خسته. خیس عرق.
این بار اونقدر دیگه حالم بد بود که حتی ننوشتم که ۲۱ام رفتم شهر. و حتی ننوشتم که دیروز رسیدم تهران.
ننوشتم که چقدر برام بد گذشت شهر. این که چقدر احساس تنهایی کردم و چقدر به تنهاییم لطمه خورد. چقدر دلم میخواست یک دوستی پیدا میشد بهش میگفتم بیا بریم ماهیگیری. بیا بریم بهشت زهرا. بیا بریم یاس شکسته. نبود. ننوشتم که چند روز عصر تنهایی اومدم رفتم بیرون و اتفاقی یکی رو میدیدم و چند قدم به اجبار باهاش میرفتم و چند کلامی هم حرف میزدم. چند بار تنهایی رفتم کنار رودخونه.
اومدم تهران. اینجا هم باز همون تنهایی. باز همون جای خالی دوست. دوستی که بهش بگم فردا پاشو بریم قم! پاشو بریم یه جایی یه کم دعا کنیم. بلکه درست بشه این حال و روز بد.
زد به سرم که فردا پاشم برم قم! ان شاء الله اگه قسمت باشه میرم. همین جوری بدون تصمیم قبلی.
خدایا کمکم کن. خدا به همه کمک کن!
راستی این عید رو به همه تبریک میگم. یه مدحی بود که من راستش از خیلیا شنیده بودم ولی خودم کامل گوش نداده بودم. امروز لینکشو یه نفر گذاشته بود. توصیه میکنم گوش کنید!