خب به عنوان تعطیلی بین دو ترم دوشنبه رسیدم خونه. توی اتوبوس ۳تا فیلم تماشا کردم(به لطف لپتاپ دوستم!) برای همین تقریبن نخوابیدم. صبح هم رسیدم خونه بازم نخوابیدم و ... . برای همین شب فکر کنم ساعت ۹-۱۰ خوابم برد.
دیروز هم که با خونواده رفتیم بیرون . برای چند نفر از کانتکتام پیامک فرستام. از همون بالا شروع کردم و با زبان گنگ خودم برای هر کدوم سعی کردم یک پیامک خیلی ساده و صمیمی بفرستم. نه شعری نه متن ادبی یک جمله خیلی ساده. فکر میکنم اینجوری خیلی بهتره. یه دوستی برگشت یه شعر طولانی فرستاد ، شعری یادم نیس ، به نظرم اگه یه جمله کوتاه از خودش برام میفرستاد احساس بهتری داشتم و جمله ش هم بیشتر یادم میموند.
امروز رفتم مدرسه. مدرسه چه قدر عوض شده! همه چیز. بچه هایی که یک موقع اول راهنمایی میخوندن امسال دیگه دبیرستانی بودن . چه قدر بزرگ شده بودن . یادش به خیر چه قدر خاطره برام زنده شد.
رفتم دبیرامونو دیدم . چند نفر دبیر و کادر جدید هم بودن. بعد از ظهر رفتم آموزشگاه یکی از دبیرامون. خیلی خوب بود . بازم هم کلی خاطره برام تازه شد. بعد هم رفتم دکتر.
فردا صبح میرم مدرسه.