غمگین هستم . حتی به زور هم نمیتونم لبخند بزنم. خب گاهی باید غمگین بود.

میدونم "این نیز بگذرد" ولی ... . تا کی؟

// یک نفر جان داد. به همین سادگی . آخرین بار که دیدمش (غیر از بیمارستان) کی بود؟ جوان بود . حالا شد خدابیامرز . خدایا ببخشش.

باز هم خواب شکستن  و افتادن ِ دندان . هر وقت این خواب رو دیدم عزیزی از دست رفته. و باز هم اون گوشه ی به ظاهر متمدن مغز بگوید که خرافات است. و ... .//

حالم به هم میخوره از شکلک ها . از این دنیایی که کل احساسات آدمی رو خلاصه کردن تو ترکیب چند تا کاراکتر .

از دنیایی که تنهاکار و بهترین کاری که میتونی برای بقیه بکنی یه لایک(انگشت شست) ،کمی صمیمی باشی یه کامنت ، صمیمیتر باشی یه پست ، فوقش پُک !!!

هنوز ترم دوم برای ما تموم نشده . گاهی فکر میکنم چه کار عبثیه . آخرش که چی؟ فوقش ما هم میخوایم یه بدبختی به بدبختی های مردم اضافه کنیم. (به جای واژه بدبختی بذارین تکنولوژی ، بذارین پیشرفت علمی) که چی بشه؟ . شادی آدم ها چه میشود؟ .

این دنیایی که برای خودمان ساخته ایم و میسازیم عوض این که در اختیار ما باشد دارد از ما برده میسازد . زنجیر هایی نامریی که با تمام ذوق و شوق میریم میخریم و خودمون رو باهاشون زندانی میکنیم.

من قبلن تعداد دوستام از تعداد انگشتام بیشتر نبود . من چندصد تا دوست نداشتم ولی اون چندتا دوست واقعن دوست بودن. میتونستم حرفمو بهشون بزنم . به حرفشون گوش بدم .
هزاران احساس مختلف آدمی رو تجربه کنم (به جای تعداد محدودی شکلک) به فکرشون باشم. وقتی میخوام حالشونو بپرسم دونت دیسترب تحویل نگیرم.

بعضی وقت ها هوس میکنم بیخیال همه چی بشم. برم بشم یک "چوپان" . طبیعت زیبا . به گوسفند ها برسم. براشون نی بزنم . خب چیه ؟ هوای خوب. طبیعت . یه تیکه چوب خوب هم پیدا کنم و بتراشمش . یه شکلی ازش در بیارم. و لذت ببرم از چیزی که ساختم.
هیجان واقعی ، شادی واقعی ، زندگی واقعی . نه یک زندگی شبیه سازی شده .

امیدوارم به تابستون . به ماه عزیزی که پیش رومه . امیدوارم به دوستای واقعی. به جمع های باصفا . باید یه بازگشت ِ خوب بکنم . کار به جایی کشیده که حتی حال ندارم متن آهنگهای خواننده ی مورد علاقه مو بنویسم. چیه؟ جدی بودن به من نیومده؟

خنده ی آدم ها همیشه نشانه ی بی غم بودنشون نیس. "پشت این چهره ی خندون اون همیشه غصه داره"

خوش به حال آدمای بزرگ که غم های بزرگ و شادی های بزرگ دارن. یعنی نه غمشون تموم شدنیه و نه شادیشون. همیشه شادن و همیشه غمگین. غمشون مبارکه .مقدسه.

خدایا ناشکری نمیکنم . شکرت به خاطر خیلی چیزا. اینایی هم که میگم مشکل از خودمه .

از خودم گله میکنم. از این اوضاعی که برای خودم درست کردم. از این که قدر خیلی چیزارو نمیدونم.

میخواستم استتوس بذارم تو فیسبوک . ولی بیخیال شدم. میخوام چیکار؟