جمعه 11 شهریور: نزدیک ظهر بود که ناشر زنگ زد . گفت کار به کجا رسیده من هم صادقانه گفتم هنوز تقریبن شروع نکردم!! گفت(جدی و کمی عصبی) کی تموم میشه؟؟ منم گفتم نمیدونم!!! خلاصه گفت اگه تا سه شنبه به دست من نرسه به دردم نمیخوره.
خلاصه نشستیم کار کنیم. تا شب یه 50-60 صفحه ویرایش کردم.

شنبه: امروز نسخه ی دوستم رسید دستش. اون هم شروع کرد. تا عصر کار کردم. شب مراسم عقد دوستم بود . رفتیم . کلی هم فکر کردیم . در مورد ازدواج و آمادگی های لازم و... .

یکشنبه: صبح ساعت 7 کلاس داشتم . برگشتم . بازم نشستم کار کنم . میخواستیم یکشنبه تموم کنیم . تقریبن هم تموم شد . یعنی من که حدود 20-30 صفحه ام مونده بود که اونم گفتم دیگه فردا تموم میکنم.

دوشنبه ظهر زنگ میزنم به ناشر میگم که کار تموم شد . فردا هم تا ظهر کتاب میرسه دستتون. کجا بیارمش!!!!!!!!!!!!!??? گفت بابا اینقدر هم لازم نیست به زحمت بیفتی. ولی گفتم چون حرف زدم باید روی حرفم بایستم . به پست هم اعتباری نیست . پس میخوام خودم بیارمش . دوشنبه مهمون میاد. اتاق کوچک طرف کوچه رو سفیدکاری میکنن. عجیب بارونی میاد . شب ساعت 10:30 سوار اتوبوس میشم . خواب راحت .

سه شنبه صبح ساعت 7-8 میرسم ترمینال غرب. اتوبوسی که دوستم نسخه شو میفرسته ساعت 8:30 میرسه . منتظر میمونم . نسخه رو میگیرم. بی آر تی . ایستگاه جلو دانشگاه . کارت دانشجویی . حدود 2ماهی میشه از این کارت استفاده نکردم . توی دانشگاه انگار بچه تر میشه آدم . دو دل هستم که برم دانشکده یا نه؟! دفعه قبل که اومده بودم پامو نذاشتم تو دانشکده!!! خلاصه میرم طبقه سه . سایت دانشکده خلوته .
..... . ساعت 11:30 ناشر میاد . کتابارو میدم . میریم سمت انقلاب . به خاطر طرح زوج و فرد جریمه میشه!! کمی جلوتر پیاده میشم . پیاده میرم سمت انقلاب . رد میشم . میرم سمت ولی عصر . گرسنمه . اولین جایی که پیدا کنم میرم . "کافه گپ" جای خوبیه. یه جوری نگام میکنن . آخه فقط منم که تنها میرم تو! . میرم میشینم سر یه میز دونفره! سفارش میدم . قارچ نزنید!! . ... .

چهارشنبه : صبح ساعت 4-5 میرسم شهرمون. میرم خونه . یه کمی میخوابم . ساعت 8 انتخاب واحد دارم . انتخاب واحد میکنم . همه واحدایی که میخواستم بهم میرسه. بدون رزرو حتی . عصر میرم بیرون . یه گوشی میگیرم. دیگه داشتم پولشو میدادم که گفتم آقا راستش من از این خوشم نیومده . به دلم نچسبید. یکی دیگه برمیدارم .

اصلن خوشم اومد برای اولین بار بود که تو رو در بایستی گیر نکردم برای خرید چیزی . خیلی وقتا اتفاق افتاده که وارد یه مغازه شدم . چیزی که میخواستم پیدا نکردم و مجبور شدم چیزی بخرم که نمیخوام!!! ولی دیگه رک شدم . دیگه میگم که آقا از این خوشم نیومد . درسته که باز کرد و امتحان کرد و ... . خلاصه یکی دیگه میگیرم .

یه ویندوز ایکس پی نصب میکنم روی کامپیوتر دسکتاپ خونه . اولین بارمه . بابام میخواست بازم ببره بیرون . ولی گفتم دیگه باید خودم امتحان کنم . اگه خراب کردم بعد ببرین. نصب میکنم . فردا هم از دوستم نرم افزار میگیرم . درایورها و نرم افزارهای جانبی هم نصب میکنم . یه پیشرفت!!!

پنج شنبه : عصر پیاده روی میکنم توی شهر . خیلی خیلی . بعد میرم کنار رود. یه جای خلوت . هوا تاریکه . تازه اذان میدن . همینجوی میشینم روی ماسه . سنگ میندازم توی آب. یه زندگی واقعی.

برمیگردم . دلم برای یه دوست تنگ شده . یه جوری پیداش میکنم . میگه یه ماهه که سربازه!!! من چقدر کم مرامی کردم . البته شمارشو نداشتم . چه قدر آدم خوبیه . باز هم کلی خیابون گردی میکنم . صحبت میکنیم . درد دل میکنیم . دغدغه ها . احساسات و ... . زندگی واقعی یعنی این که پست های وبلاگ همدیگه رو بخونیم . با هم قدم بزنیم . با هم صحبت کنیم . تن ِ صدای همو بشنویم . به این میگن زندگی واقعی . نه زندگی مجازی.

امروز هم اتاق کوچیکه رو رنگ میکنیم.

/////////////////

یکی از پیش نیاز های ازدواج مسایل مالی هست . البته به هرکی میگی مسایل مالی فکرش میره به مساله درآمد . ولی من به شخصه مشکلم بیشتر با خرج کردنه تا درآمد . اگه درست خرج کردن رو بلد نباشم هر چقدر هم که درآمد داشته باشم اوضاع زیاد فرق نمیکنه . من درست پول خرج نمیکنم . مبلغش فرقی نمیکنه . یه روز رفت و برگشت تهران 160 تومن خرج کردم . تقریبن خرج های غیرضروری . باید یاد بگیرم . شروع کردم . البته هنوز در عمل تغییری ایجاد نشده!!

////////////////

رک شدم . نه این که بی ادب بشم . نه با رعایت ادب و احترام از حقم دفاع میکنم . وقتی 5-6 ماهه که هزینه ی کلاسامو پرداخت نکرده چرا باید خجالت بکشم برای خواستنش. گیرم که من نیاز ندارم . اولش میخواستم اول اس ام اس "شرمنده" یا "معذرت میخوام" بنویسم (که شده تکیه کلامم) ولی گفتم برای گرفتن حقم نباید این کارو بکنم . خلاصه دارم تمرین میکنم رک باشم . رو در بایستی خوب نیست بیشتر اوقات. 4 نفر هاردمو میخواستن . خیلی ساده گفتم که چون آخرین باری که به یه نفر هارد دادم ویروسیش کرد من هم دیگه نمیتونم به این سادگی هارد بدم!!! اونا هم شاید ناراحت شده باشن ولی من نمیخوام به خاطر رودربایستی بعدن ناراحت بشم!! و مثال های دیگه!

////////////////

دیروز پای نت بودم که یکی از بچه مثبتهای دانشکده سلام داد. منتظر بودم !! یعنی حدس زدم که میخواد در مورد اردو وردوی صحبت کنه . مثه این که آقا طلبید. خدایا شکرت . خیلی دلم میخواست . در حدی که میخواستم تنهایی برم و زود برگردم . خدایا کمک کن برم و استفاده کنم و آماده برم برای امسال دانشگاه.

//////////////