بعد از ظهر از ساعت ۴:۳۰ تا ۱۰:۳۰ مهدقرآن بودم. یه دوستی سپرده بود که از بزرگواری وقت بگیرم که باهاش صحبت کنه و سوالاشو بپرسه و گفته بود که چون خودش خجالتی و کمرو هست! من هم باشم و من هماهنگ کنم! بماند که من خودم تا حالا نتونسته بودم همچین وقتی بگیرم و سوالای خودمو بپرسم. خلاصه سبب خیر شد و منم به همون بهانه قرار رو از اول هفته هماهنگ کرده بودم و از ساعت تقریبن ۵ تا ۸:۳۰ صحبت کردیم. و چقدر حرفای خوبی بود. :)
راضیام.
خدایا شکرت.