گوشه ای از دنیای یک چوپان امروزی!

۴۵ مطلب با موضوع «علمی» ثبت شده است

کمترین فایده‌ی عشق

راز این داغ نه در سجده ی طولانی ماست

بوسه ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست

 

شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار

باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست

 

موج با تجربه ی صخره به دریا برگشت

کمترین فایده ی عشق پشیمانی ماست

 

خانه ای بر سر خود ریخته ایم اما عشق

همچنان منتظر لحظه ی ویرانی ماست

 

باد پیغام رسان من و او خواهد بود

گرچه خود بی خبر از بوسه ی پنهانی ماست

 

 

فاضل نظری - دفتر شعر "آن‌ها"

۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۵۰ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

اگه روزی ، یه لحظه دلت خیلی خیلی گرفت ...

اگه یه روزی به جایی رسیدی که احساس کردی دیگه هیچ چی آرومت نمیکنه ، دیگه نه دوستات ، نه آهنگات ، نه فیلم و سریال و نه سیگار ، نه بیرون گشتن ، نه اینترنت ، ... .

یه لحظه این غل و زنجیر الکی رو بکن و ژست روشن فکری و غیره رو بذار کنار ، بگو قدیما یه چیزایی بود که باهاشون زندگی شیرینتر بود. حداقل این یه لحظه یه یادی بکن از اونا.

شاید پریشونی این روزهات به خاطر همین فاصله ی خودساخته س! (هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش)

برگرد پیش خدا. حتی شده برای همون یه لحظه . حتی شده فقط به خاطر آرامش خودت. 

یادت بیار اون روزا چقدر آرامتر بودی. حداقل برای یک لحظه قبول کن همه اون چیزای قشنگ رو که زمانی بهشون باور داشتی و الان ... .

این احتمال رو هم بده که شاید همه اون چیزا درست بودن . دست بردار از این تریپ ِ ... .

 

أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 

 

البته من کی باشم بخوام توصیه بکنم. بیشتر جنبه ی یادآوری داشت برای خودم و شاید کسی که احساس میکنم اونم مثه منه.

 

۳۱ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۱۱ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

Atheist until the airplane starts falling

 

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ ۙ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿٢٢

 

http://tanzil.net/#10:22

چند وقت پیش توی پلاس یه متن جالبی بود یاد این آیه افتادم ولی یادم نبود دقیقن کجا دیدمش.

الان به صورت اتفاقی پیداش کردم.

آدم وقتی که توی دریای مشکلات احساس غرق شدن "مخلصانه" خدارو صدا میزنه و میگه که فقط از این جا جون سالم به در ببرم دیگه آدم خوبی میشم ولی ... .

 

https://plus.google.com/u/0/110969448173982102496/posts/RRa6ma3PHHT

۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۳:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
چوپان

عصرهای جمعه

عصر جمعه س و دلتنگی اش.

 

یه مدتی میشه که سعی میکنم عصرهای جمعه رو توی محیط بسته نباشم . ترجیحا برم بیرون یا جایی . 

قبلن که خونه بودم معمولن اینجوری بود . یعنی عصرای جمعه معمولن میرفتیم بیرون با خانواده . یا با دوستان. تازگی هم که چندباری تنهایی رفتم بیرون .

وقتی خودم بیرون میرم انقلاب بعدش ولیعصر و یه کمی گردش و پیاده روی و خسته شدن و برمیگردم. 

امروز هم چون شانس آوردیم و شنبه تعطیل شد و من دوتا امتحانم پرید ،فرصتی پیش اومد که با یه دوست عزیز بریم بیرون . رفتیم انقلاب. رفتیم ولیعصر . شام خوردیم . اومدیم سمت انقلاب . چندتا کادوی مخصوص خریدیم . منم خیلی وقت بود میخواستم یه "من ِاو" بخرم . از اون فروشگاه انتشارات افق خریدیم. 

خوش گذشت. بعد هم اون دو شاخه گل نرگس. بعدش هم که ویتامینه ی خیابون استاد معین.

متشکرم از دوست خوبی که امروز همراهم بود . و تشکر از اهالی اتاق که کلی سوءظن به خرج دادند. :)

دوست داشتم یک قسمت از "من ِاو" رو اینجا بنویسم.

ادامه مطلب...
۱۶ دی ۹۱ ، ۰۰:۲۶ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

random chat with strangers!

احساس میکنم گاهی وقتا آدما نیاز دارن که با یه نفر که هیچ شناختی باهاش ندارن صحبت کنن. یعنی فقط یک آدم که تنها اطلاعاتی که در موردش داری این باشه که "آدم"ه . همچین آدمی بین کانتکتات که پیدا نمیشه . حرف خاصی نمیخوای بزنی. شاید اصلن نمیخوای حرف بزنی . میخوای حرفهای یه آدم ناشناس رو بشنوی. خب چند راه موجود میباشد . اگه همچین چیزی براتون مهم نیس تا اینجای پست رو هم اضافه خوندید . بقیه شو نخونید بهتره.

ادامه مطلب...
۱۲ دی ۹۱ ، ۰۲:۳۳ ۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان