گوشه ای از دنیای یک چوپان امروزی!

۴۸ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

عشق و نگاه

خب یه عده به عشق در یک نگاه عقیده دارن. مثه این فیلم‌ها و داستان‌ها. شاید من هم قبلا همچین عقیده‌ای داشتم.

یه عده هم هستن که در اون‌ور بازه قرار دارن و براین عقیده‌ هستن که بایستی شور نگاه رو درآورد.

عقیده‌ی اول همون به درد فیلم‌های رومانتیک میخوره و مشاهدات تجربی نشون داده که زیاد در دنیای واقعی نتیجه نمیده! (خیلی فیلم هندیه!)

دسته‌ی دوم میگن که اونقدر با هم در "ارتباط عادی" باشن که دیگه چیزی نمونه و بعدش دیگه عشق به زور میاد. ولی به نظر من این دیگه یه نوع عادته. یه نوع تودربایستی گیر کردنه! درسته این دسته به نظر خودشون رهی نو دارن میزنن ولی به نظر من حتی اگه به نتیجه خوب هم برسه چیزی تو مایه‌های ازدواج سنتی قدیماست! یعنی بعد از کلی مدت "عادی بودن و نگاه عادی" عشق بوجود میاد!

 

ولی عشقی که من ترجیح میدم اینه که اصلن وابسته به "نگاه" نباشه!(خیلی شعاری شد!؟) اصلن شاید نگاهی به اون معنا رخ نداده باشه.

منظورم اینه که باید یه تعادلی بین عشق و چیزهای دیگه باشه. (ولی خداییش دیوونگی یه چیز دیگه‌س!) اونوقت یه تعداد معقولی نگاه هم میتونه خوب باشه.

 

(حالا یه عده بنده رو محکوم میکنن به بی‌عاطفه بودن و ماشینی فکر کردن و تحجر و ... . اما به دَرَک! ما هر چیزی که لازم بود رو دیدیم تا به این نتیجه رسیدیم! بعدشم به قول یه عزیزی! الان به این نتیجه رسیدیم شاید بعدها به نتایج دیگه‌ای برسیم!:)) )

 

عجب پست پررویانه‌ای گذاشتم! چقدر هم علامت تعجب استفاده میکنم. یه بار یه نفر رو اونقدر اذیت کرده بودم که برگشت گفت دیگه برای من جمله حاوی علامت تعجب نفرست!

 

// انگار خبراییه! :دی 

۲۷ تیر ۹۲ ، ۰۷:۲۳ ۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
چوپان

آزادی برای همه

دیروز با دوستم رفته بودیم تی‌شرت بخریم. سمت ولیعصر. فروشنده یه تی‌شرتی داد که نگاه کنیم. بعد من از دوستم پرسیدم که این بهم میاد؟ گفت خب بگیرش جلوی آینه. بعد یه آقای نسبتن مسنی بود .گفت این به آدمای خوش‌تیپ میاد. منم حاضر جوابی کردم گفتم پس حیف به من نمیاد! اونم برگشت گفت چرا بهت میاد ولی اگه اونا رو بزنی! اولش متوجه نشدم چی میگه. ادامه داد که آره ریشاتو بزن.

بعد یه سری حرف زد که نمیدونم دانشجو نباید اینجوری باشه و ... . فروشنده و دوستم هم به کمکش اومدن! :)

در کل آدمی نیستم که به خاطر همچین مسایلی ناراحت بشم یا ناراحتیمو بروز بدم.

این چند روزی که خونه بودم هم حکایت مشابهی داشتم. یکی میگفت ریشات تار عنکبوت بستن! یکی میگفت یکمی به خودت برس و ... .

 

اصلن خودم هم همین نظرو دارم! یعنی دست خودم نیستا. بعضی از آدمای ریشو رو میبینم احساس خوبی بهم دست نمیده! بعد میگم خود من خودم هم که تقریبن همینطوری هستم!

نمیدونم.

- خب آراستگی خوبه. یعنی آدم بهتره آراسته باشه .

- افراد تا زمانی که باعث اذیت دیگران نشن در پوشش و رفتار آزادی دارن. ولی خب این مرز اذیت رو چه جوری میشه تعیین کرد؟

- عرف یک جامعه این مرز اذیت رو مشخص میکنه.(؟)

- بعد این عرف آیا چیز ثابتیه؟ مثلن اگه امروز ریش رو دوست نداره، یه چیزایی دیگه رو دوست داره. فردا قراره به چه سمتی بره؟

- آیا درسته که به خاطر زندگی در اجتماع سعی کنیم حتمن رضایت عرف رو کسب کنیم؟

- یا نه . مثلن ممکنه بگیم من دوست ندارم فلان هنجار رو رعایت کنیم.(البته فکر میکنم لفظ هنجار برای این شرایط مناسب نباشه)؟

- مثلن ممکنه . من بگم. به درک که مردم از ریش بدشون میاد. من میخوام ریش نگه دارم. اونوقت آیا من حتمن باید دلیل و ایدئولوژی و منطقی داشته باشم برای این عرف شکنی؟ مثلن حتمن باید بیام این کارم رو ربط بدم به دین. نمیخوام بگم که حکم دین در این مورد چیه و ... .

ببینید هر وقت صحبت از آزادی پوشش در جامعه میشه. اولین تصویری که تو ذهن بیشتر مردم شکل میگیره، یه نفریه که مثلن یه لباس عجیب غریب پوشیده. یا مثلن خانمی که پوششش متفاوته و ... . 

بعد مثلن یه پسری که یه لباس عجیبغریب با یه مدل موی عجیب‌غریب‌تر میاد و با چنان سوزی از آزادی حرف میزنه که آدم دلش میسوزه. من نمیگم که اینا حرفشون اشتباهه. میگم بنا به دلایلی داریم از اون ور بوم میفتیم.

شاید اون آزادی که اونا میگن توسط نهادهایی دولتی یا غیره سلب شده. ولی این آزادی که من میگم داره توسط خود ما مردم از بین میره.

خود ما که داریم آزادی رو از یه عده‌ای میگیریم. من اینو نه به این خاطر که خودم بین این آدما باشم میگم. بازم میگم این بخش از زندگی من دلیل خاصی نداره که بخوام روش تاکید کنم. یعنی ممکنه امروز ریش بذارم و فردا از ته بزنم. 

خودم رو از همون دسته‌ی سلب کننده آزادی میبینم. همینایی که وقتی یه دختر ِکوچولو میبینن که چادر سر کرده، مسخره‌ش میکنن. همینایی که وقتی تو پارک یا یه جای تفریحی یه چادری میبینن، حالشون بهم میخوره و میگن که ... .

همینایی که تا یه آدم ریشو میبینن بهش انگ اُمّل بودن میزنن. بعد هم ربطش میدن به یه نهادی جایی و ... . 

بیایید از خودمون شروع کنیم. یه کمی ظاهر بینی رو بذاریم کنار. دقیق نمیدونم. یه مدته برام سواله که ظنّ ِ بد داشتن چقدر گناهه؟ و این ظن رو با یکی دیگه در میون گذاشتن چی؟

 

// یه خاطره خواستم بنویسم بعد گفتم درست نیست. اینایی که تا یه آدم بدحجاب میبینن هزارتا ظن بد میکنن. و مثلن اگه طرف آشنا باشه میشینن پشتش حرف میزنن. به قول یکی از استادای دانشکده اینایی که دارن داعیه دین و مذهب میکنن، خب بابا تو همون دین گفته که این کار شما جزو بدترین گناهاست. شاید اون آدم فقط یه مشکل پوشش رو داره. شما از کجا میدونید اوضاتون از اون بهتره؟

۱۶ تیر ۹۲ ، ۲۱:۵۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

کنکور۹۲

خب امروز کنکور ریاضی و هنر برگذار شد. یادش بخیر دوسال پیش چنین روز و شبی. من چنین شبی نشستم سوالارو دانلود کردم بعد گزینه‌‌هامو تا یادم نرفته وارد کردم و که بعد بتونم درصد بگیرم. از شانس من تقریبن هر درسی رو ۱۰ درصد کم حساب کرده بودم.

بعد روزی مثه فردا هم کنکور زبان بود . یادمه پاشدم با بابام رفتیم جمعه‌بازار کباب خوردیم!!!

بعد عصر بعد کنکور خونواده رفته بودن بناب! منم یادمه تا دیروقت با بچه‌ها بیرون بودم. 

////

فردا کنکور تجربیه. خواهرم کنکور داره. امیدوارم موفق باشه و البته واقعن به نظرم کنکور در مقابل زندگی اتفاق خیلی خیلی کوچیکیه.

 

///

از طرف دیگه من الان دو روزی میشه که درگیر کار تبلیغات این مرکز انتخاب رشته‌ام که میخوایم با بچه‌ها راه بندازیم. یعنی قشنگ آدمو تا مرز دلسردی جلو میبرن. یه بار طراح بنر اذیت میکنه. یه بار یار نداریم برای پخش تبلیغات. یه بار دیر میکنیم و چاپ خونه‌ی باز پیدا نمیشه. آخرش فرشته‌هایی مثه پدر آدم میاد و خیلی از این مشکلات رو حل میکنه تا بفهمی که تجربه و آشنایی یه چیز دیگه‌س.

 

//

بعد من میتونستم برم خونه ولی نرفتم.

/

 

۰۶ تیر ۹۲ ، ۲۳:۴۸ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
چوپان

نیمه شعبان

امروز بعد کلاس آز مدار رفتم شرکت. بعد خواستم برگردم خوابگاه دیدم الانه که والیبال شروع بشه. با هزار مصیبت به صورت اینترنتی پخش زنده‌شو پیدا کردم و نشستم به تماشای والیبال! بازی در ست پنجم و بالاخره به نفع ایران تموم شد.

بعد پاشدم بیام بیرون. دیدم همه جا دارن شربت و شیرینی میدم. زد به سرم که برم دوچرخه سواری.

یه چیزی هست به اسم رندم واک! من این بار رندم بایک زده بودم. گفتم میرم صادقیه برمیگردم. جایی رو نمیشناختم. بعد دو سال زندگی تو تهران هیچ‌کجا رو نمیشناسم. به زور میون اون همه جمعیت توی خیابونای شلوغ تهران دوچرخه میروندم. هرچقدر که دوچرخه وسیله‌ی خوبیه تو شهرای کوچیک همونقدر دردسرساز و بده برای شهری مثه تهران!!

خلاصه با هزار مصیبت رسیدم صادقیه. رسیدم همونجایی که دوسال قبل تابستون بعد برای همایش انتخاب رشته دانشگاه اومده بودم.

خب کاری نداشتم اونجا. یه کمی بین خیابانها و کوچه‌ها گشتم. هیچ‌جا رو نمیشناختم. راه برگشت رو هم نمیدونستم!(همون جوری که نمیدونستم از کجا اومده بودم!) خلاصه بازم زدم به کوچه‌ها و خیابان‌ّهای فرعی. یه جایی دیدم . یادم افتاد سال قبل این‌طرف اومده بودیم برای شام. با هزار زحمت رفتم اونور خیابان. بازم یه کمی بالا پایین رفتم. بالاخره یه ایستگاه مترو دیدم. کوتاه کنم. با هزار زحمت رسیدم به ورودی مترو طرشت که برام آشنا میومد. دلم می‌خواست یه ساعت دیگه هم توی این شهر گم می‌شدم. البته توی این گم‌شدن خواسته، گاهی شربتی میخوردم. دوست داشتم این حالت گشتن رو.

خلاصه رسیدم محله. محله عجب غوغایی بود. همه‌ی محله اومده بودن بیرون. هرجا رو نگاه می‌کردی گل بود و چراغ و پذیرایی و مردم!

رسیدم خوابگاه. خسته. خیس عرق.

 

این بار اونقدر دیگه حالم بد بود که حتی ننوشتم که ۲۱ام رفتم شهر. و حتی ننوشتم که دیروز رسیدم تهران. 

ننوشتم که چقدر برام بد گذشت شهر. این که چقدر احساس تنهایی کردم و چقدر به تنهاییم لطمه خورد. چقدر دلم می‌خواست یک دوستی پیدا می‌شد بهش میگفتم بیا بریم ماهیگیری. بیا بریم بهشت زهرا. بیا بریم یاس شکسته. نبود. ننوشتم که چند روز عصر تنهایی اومدم رفتم بیرون و اتفاقی یکی رو میدیدم و چند قدم به اجبار باهاش میرفتم و چند کلامی هم حرف می‌زدم. چند بار تنهایی رفتم کنار رودخونه. 

اومدم تهران. اینجا هم باز همون تنهایی. باز همون جای خالی دوست. دوستی که بهش بگم فردا پاشو بریم قم! پاشو بریم یه جایی یه کم دعا کنیم. بلکه درست بشه این حال و روز بد.

 

زد به سرم که فردا پاشم برم قم! ان شاء الله اگه قسمت باشه میرم. همین جوری بدون تصمیم قبلی.

خدایا کمکم کن. خدا به همه کمک کن!

 

راستی این عید رو به همه تبریک میگم. یه مدحی بود که من راستش از خیلیا شنیده بودم ولی خودم کامل گوش نداده بودم. امروز لینکشو یه نفر گذاشته بود. توصیه میکنم گوش کنید!

 

سحر یاد ما باش ...

 

۰۳ تیر ۹۲ ، ۰۲:۰۹ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
چوپان

رفتار مردم

یعنی سر این انتخابات من با اخلاق مردم حال کردم. مخصوصن این مردمی که تو فضای مجازی میبینیمشون!

 

اولیش که سر قضیه تحریم نکردن بود. ملت قشنگ توجیه کردن که باید بریم به هر قیمتی شده رای بدیم. یعنی عالی بود. هیچ حکومتی فکر نمیکنم بتونه همچین کاری بکنه با ملت!!!

 

رفتن رای دادن و بعد برگشتن و گفتن که اگه پیروز بشیم که شدیم اگر هم نشدیم در مقابل وجدانمون راحتیم و این شکست (که در واقع خیلی هم شکست نیست!!) تقصیر تحریم کننده‌هاست!!

 

بعدش یه جوی به وجود اومد که آراء شمرده شده رو اعلام میکردن . مثلن یکی میومد میگفت آرای صندوق شماره فلان ، مسجد فلان، واقع در شمال روستای جادوغ آباد سفلی!!: واکنش مردم عالی بود. با این که این نتایج امیدوار کننده و خوشحال کننده بود ولی مردم همه‌ش دنبال منابع اخبار بودن و میگفتن که شاید اینا الکی هستن!!

 

یعنی اگه مثلن اون نتیجه‌ی مورد نظر ما به دست بیاد(روحانی دور اول!) دیگه واقعن نمیشه حرفی زد!!!

 

البته خدا میدونه!

راستی من از دیدن این رفتارها یاد عاقل شدن سگ لوک خوش‌شانس افتادم!!!!!!!

۲۵ خرداد ۹۲ ، ۰۲:۱۷ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

نظرسنجی و دلخوشی!

خواستم برای اینکه هم به فامیل توصیه کنم که به روحانی رای بدن و هم اینکه یه نظرسنجی هر چند کوچیک انجام بدم زنگ زدم به فامیل!

زنگ زدم به داییم . میخواد به ولایتی رای بده. بعد یه ایده ای زد به ذهنم. گفتم زنگ میزنم و میگم که میخوایم نظرسنجی بکنیم و نظرتونو بگید. نتایج جالبی به دست اومد:

۱- مردم اعتماد نمیکنن! مثلن میگفتن که هنوز تصمیم نگرفتیم یا اینکه نمیگیم! همه بدون استثنا بار اول به سوال جواب ندادن! 

۲- از بین نفر(خانواده)ای که من زنگ زدم ۳نفر(خانواده) روحانی و ۲نفر(خانواده) رضایی و یه نفر ولایتی.(البته مطمئنن با این جامعه آماری غیر تصادفی و بی‌طرف نبودن من نمیشه به این نظرسنجی هیچ استنادی کرد!:)) )

۳- آی خندیدیم. آی خندیدیم. فکر کن به زور طرف رو متقاعد میکردم که ما به صورت تصادفی به شما زنگ زدیم و وابسته به هیچ ارگان دولتی نیستیم و ... .

/////

- امروز پیاده زیاد تو شهر گشتم. تو شهری مثه میاندوآب اقبال خوبی داشت روحانی. ولی از یه چیز میترسم! رای بیشتر روحانیون! روحانی نیست! و مثلن جلیلیه! و این افراد در جاهایی مثه روستاها نفوذ زیادی دارن. ولی متاسفانه در محاسبات ما فقط شهرهای بزرگ و جو اینترنت رو در نظر میگیریم و ممکنه از نتایج غافلگیر بشیم!

- ۳ تا اس‌ام‌اس بهم رسیده با این مضمون که : "۱-اصلح کسیه که آمریکا ازش میترسه! ۲-آمریکا گفته از فلانی میترسم!" خب واقعن استدلال خوبی نیست این! خب خیلی از مردم همین کشور هم شاید از این آقا بترسن!!!!

- من شناسناممو پیدا نکردم ! ولی در عوض کلی رای جمع کردم! :( :)

- اعصابم از انتخابات شورای شهر به هم خورد! ۹۶نفر برای شورای شهر!!!

۲۴ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۲۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

با تاخیر

وقتی تاخیر میکنی میشه همین دیگه!!

ادامه مطلب...
۱۸ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۲۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

انتخاب

مناظره ی امروز به نظرم بهتر از قبلی بود. 

حداقل من که خیلی به فکر فرو رفتم. هنوز تصمیم نگرفتم به کی رای بدم. و این تردیدم بین دو-سه گزینه نیس(مثه این تستای کنکور شک بین دو گزینه نیست!!) شاید تردید بین حداقل ۶ گزینه‌س!!!!!!!!!!!!!(عجب تردیدی!!)

ولی تو مناظره ی امروز بعضی از کاندیداها که اتفاقن نظر بدی هم نسبت بهشون ندارم از یه هنرمند اسم بردن و ... .

 بذار رک و پوست کنده بگم.

گفت که افطار کردن بدون ربنای شجریان مزه نداره. رفتم تو فکر . دیدم آره . ماه رمضونای سالای قبل که ربنای شجریان پخش نمیشد، من خودم دانلودش کرده بودم و سر سفره پخشش میکردم. خونواده هم استقبال میکردن!(حالا اگه اون دوست عزیز، روزه گرفتن رو نذارن به حساب ریای ما!)

بعد هم یاد اذان مؤذن‌زاده افتادم. بعد کنجکاو شدم. رفتم پلاس. دیدم یه عده از دوستان (بسیجی/حزب‌اللهی/ارزشی/جیره‌خوار!عرزشی) به این صحبتا ایراد گرفتن و چندتا عکس گذاشتن از شجریان.

یکیش خیلی جالب بود تیترش:

ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا!

و یک عکس هم گذاشته بود از حضور شجریان در یک جمع که با شئونات اسلامی جور در نمیاد. 

 

 

 

یه گوشه ی ذهن: // خب چه ربطی دارن این دو تا به هم؟ اون عقیده ی خودشو داره. هر جوری میخواد عکس بگیره. چرا توی زندگی شخصی بقیه دخالت میکنید؟ چرا تفتیش عقیده میکنید؟ از هنرش استفاده کنید خب.

 

گوشه ی دیگه ی ذهن:/// خب تفتیش عقیده نمیکنیم ولی حداقل ادعا نمیکنیم ایشون رو به عنوان "سفیر فرهنگی جمهوری اسلامی ایران" بفرستیم.

 

گوشه ۱:// خب چرا دیگه ربنا رو پخش نمیکنید؟

 

گوشه۲:/// اونایی که این تصمیم رو گرفتن میگن هدف وسیله رو توجیه نمیکنه. وگرنه مرحوم! هایده اون آهنگشم که خیلی خوبه. میگه:"من میخوام به خونه ی خدا بردم/ اگه این خونه نرم کجا برم.-. ما علی علی گوییم/ با صوت جلی گوییم.-. " خب اگه قرار بود به هر وسیله‌ای به هدف برسن که میتونستن از این "ظرفیت"ها و "فرصت"ها هم استفاده کنن!!! یا فلانی که فلان آهنگو خونده یا ... .

 

گوشه۱:// خب همین افراطی بازی هارو در آوردن که همه ی این هنرمندا رفتن از مملکت. اگه یه کمی معتدل‌تر رفتار میکردن الان این نبود اوضامون!

 

گوشه۲:/// دقیق نمیدونم ولی فکر کنم یه فرقایی باید باشه بین "اعتدال" "افراط" "تفریط" "آرمانخواهی" و ... . اگه قرار بود یه آرمانی رو قبول کنن و هر جاییشو که دلشون نخواست یا سختشون اومد عوض کنن که میشد مثال همون یارو که رفت رو پشتش شیر خالکوبی کنه!! نتیجه میشه یه شیری که مثلن یال نداره. پنجه نداره. دندون هم نداره! این که شبیه گاو شد!!! میشد مثلن همین کشور دوست و همسایه ترکیه که معروفه برای افتتاح دیسکو دعای افتتاح میخونن!!!!! 

 

گوشه۱:// تو خودت که دست کمی از همون کشور دوست و همسایه نداری! تو این وسط چیکاره ای!؟ اصلن بگو بینم تو که اینو میگی. اون آهنگارو چرا گوش کردی؟؟

 

گوشه۲:/// خب فرافکنی نکن! من همه ش گفتم "اونا" . فقط میگم اگه کسی ادعای اسلام میکنه در حد ریاست جمهوری باید به همچین چیزایی بیشتر از من! واقف باشه! بعدشم من اگه کاری هم بکنم نمیام توجیه کنم . میگم که ضعف از خودمه. نمیام بگم درست همینه که من میکنم. 

 

گوشه۱:// خودت که میدونی ضعیفی! ضعیف که زدن نداره! کلی ازت آتو دارم. حیف که اینجا مناسب نیس! :)

 

پ.ن.۱: مادرم میگه به همین کاندیدا رای میده احتمالن!

پ.ن.۲: از پ.ن بدم میاد!!!!!!

پ.ن.۳: خود من هنوز هیچ معلوم نیس به کی رای بدم. شاید به همین کاندیدا!

پ.ن.۴: بعد از تغییر آدرس وبلاگ آمار بازدید قشنگ کاهش یافته!!! :)

۱۶ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۲۳ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

دسته گلی دیگر از صدا و سیما

فکر میکنم در این چند ساله هیچ دشمن داخلی و خارجی به اندازه ی صدا و سیما به این مملکت ضربه نزده باشه.

اون از گندکاریهای چهار سال پیش و این هم از مناظره ی انتخابات ۹۲.

من که به شخصه هیچ گونه سودی از این مناظره نبردم. به هیچ وجه اطلاعات خوبی از نامزدها به دست نیاوردم و فقط ۴ ساعت خندیدم.

خندیدم به این که چه‌گونه شخص اول ِ اجرایی یک کشور به سخره گرفته شده. چه جور یک عده نشون دادن مصلحت بینی ِ شورای نگهبان رو . و این که چه‌جور یه عده توهین میکنن به شعور خودشون و مردم.

ولی مهمتر از همه ی اینها :

 

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی / به عمل کار برآید به سخندانی نیست

 

یا حتی:

بزرگی سراسر به گفتار نیست / دو صد گفته چون نیم کردار نیست

 

اینو بیشتر برای خودم میگم. خیلی وقتا شده ایده‌های واقعن جالبی به ذهن آدم میرسه. بعد هی میری جلو و ایده رو هی گسترش میدی. بهبودش میدی و ... .و آخرش هم یه جایی ،یه گوشه ای از ذهنت چالش میکنی. یا مثلن یه کاری رو شروع میکنی . بعد خیلی کمال‌گرایی میکنی و خیلی میخوای کار رو گنده برداری. بعد به خاطر همین گنده‌گرایی(بخوانید کمال گرایی!) حتی مینیمم کار ممکن رو هم به زحمت انجام میدی.

من یکی که به خاطر این مساله خیلی ضربه دیدم. موقع پروژه نوشتن. موقع کار. موقع تدریس یا درس خوندن و ... .

 

ای کاش یک مینیمم منطقی تعریف کنیم و سعی کنیم اول حتمن به اون برسیم بعد به دنبال کمال باشیم.

 

۱۱ خرداد ۹۲ ، ۰۲:۱۲ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
چوپان

ایدئولوژی - ۰

پیر مرد گفت ایدئولوژی.

نگاهی به عکس روی دیوار مغازه انداخت و از مغازه‌دار پرسید "جواد اکبری همونیه که این خیابون به اسمشه؟" 

- آره

- با شما نسبتی داشت؟

- آره پسر داییم بود.!

 

و من هر وقت که از این خیابان رد میشوم به یاد آن جوانی میافتم که آمده بود شرکت و به امیرعلی می‌گفت من هروقت از خیابان اکبری می‌آمدم نمیدانم چرا یاد شما نمی‌افتادم!

خیلی دوست داشتم پیرمرد غذایش را همان‌جا بخورد که چند کلمه‌ای بیشتر با هم صحبت کنیم.

آخرش گفت مواظب ایدئولوژیت باش!

 

//////////////

هان چیه؟ یه روز پست نذاشتم فکر کردید قراره یه ماه پست نذارم. نه خیر من فعلن اگه پست نذارم ممکنه اتفاقای بدی بیفته!

 

///

یه مطلبی خوندم در مورد مسائل مهم و غیر مهم در زندگی. یه مثالی زده بود یه کم دانش ریاضی داشت! دکترها ممکنه متوجه نشن !

ادامه مطلب...
۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۲۷ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
چوپان