گوشه ای از دنیای یک چوپان امروزی!

۳۷ مطلب با موضوع «علمی :: شعر ،متن ،جمله» ثبت شده است

ایدئولوژی - ۰

پیر مرد گفت ایدئولوژی.

نگاهی به عکس روی دیوار مغازه انداخت و از مغازه‌دار پرسید "جواد اکبری همونیه که این خیابون به اسمشه؟" 

- آره

- با شما نسبتی داشت؟

- آره پسر داییم بود.!

 

و من هر وقت که از این خیابان رد میشوم به یاد آن جوانی میافتم که آمده بود شرکت و به امیرعلی می‌گفت من هروقت از خیابان اکبری می‌آمدم نمیدانم چرا یاد شما نمی‌افتادم!

خیلی دوست داشتم پیرمرد غذایش را همان‌جا بخورد که چند کلمه‌ای بیشتر با هم صحبت کنیم.

آخرش گفت مواظب ایدئولوژیت باش!

 

//////////////

هان چیه؟ یه روز پست نذاشتم فکر کردید قراره یه ماه پست نذارم. نه خیر من فعلن اگه پست نذارم ممکنه اتفاقای بدی بیفته!

 

///

یه مطلبی خوندم در مورد مسائل مهم و غیر مهم در زندگی. یه مثالی زده بود یه کم دانش ریاضی داشت! دکترها ممکنه متوجه نشن !

ادامه مطلب...
۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۲۷ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
چوپان

منی آتـدین آی قیــــز آی قیــــز آتشه

بسیار زیباست. بابا میرزایف خونده. لینک دانلودشم میذارم . برای اینکه کیفیتش خوب باشه خودم آپلود کردم.

 

Demirəm, sən uca bir dağsan, əyil
Demirəm, əlacım qalıbdır sənə.
Nə səndə məhəbbət qara pul deyil,
Nə mən dilənçiyəm, əl açım sənə.

 

ادامه مطلب...
۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۲۲ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
چوپان

چیزی که زیاده ...

باز هم یکی از دوستان من یک داستان جالبی تعریف میکرد.

میگه یه روز یکی از این پادشاهان ایرانی به وزیرش میگه که آی وزیر میخواهیم بدانیم که در مملکت ما کدام صنف بیشتر از بقیه رونق داره و روی چه کارهایی میتونیم سرمایه گذاری بکنیم. از تو میخواهیم که برای این سوال ما جواب پیدا کنید.

وزیر میگه باشه. فرداش موقع اومدن وزیر پارچه ای رو دور سرش میبنده و به طرف قصر پادشاه حرکت میکنه.

از همون در خونه ،‌بقال میبینه به مشتری میگه فکر کنم وزیر دندون‌درد گرفته! توی کوچه و خیابون و ...

موقع وارد شدن به قصر ، دربان به اون یکی میگه فکر کنم سردرد داره!

توی راه یکی میگه فکر کنم روی صورتش زگیلی چیزی دراومده واسه اون بسته و ...

خلاصه وزیر تا برسه پیش پادشاه هر کس یه حدسی میزنه و روی حدسش هم پافشاری میکنه.

 

وزیر به پادشاه میگه که پادشاها توی این مملکت بیشتر از هر چیزی ‌ "دکتر" وجود داره!!!!

 

حالا هم حکایت همان است! دکتر زیاد داریم. اصلن همه مان یک پا دکتریم! 

۰۴ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۱۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

کمترین فایده‌ی عشق

راز این داغ نه در سجده ی طولانی ماست

بوسه ی اوست که چون مهر به پیشانی ماست

 

شادمانیم که در سنگدلی چون دیوار

باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماست

 

موج با تجربه ی صخره به دریا برگشت

کمترین فایده ی عشق پشیمانی ماست

 

خانه ای بر سر خود ریخته ایم اما عشق

همچنان منتظر لحظه ی ویرانی ماست

 

باد پیغام رسان من و او خواهد بود

گرچه خود بی خبر از بوسه ی پنهانی ماست

 

 

فاضل نظری - دفتر شعر "آن‌ها"

۰۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۱:۵۰ ۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

اگه روزی ، یه لحظه دلت خیلی خیلی گرفت ...

اگه یه روزی به جایی رسیدی که احساس کردی دیگه هیچ چی آرومت نمیکنه ، دیگه نه دوستات ، نه آهنگات ، نه فیلم و سریال و نه سیگار ، نه بیرون گشتن ، نه اینترنت ، ... .

یه لحظه این غل و زنجیر الکی رو بکن و ژست روشن فکری و غیره رو بذار کنار ، بگو قدیما یه چیزایی بود که باهاشون زندگی شیرینتر بود. حداقل این یه لحظه یه یادی بکن از اونا.

شاید پریشونی این روزهات به خاطر همین فاصله ی خودساخته س! (هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار وصل خویش)

برگرد پیش خدا. حتی شده برای همون یه لحظه . حتی شده فقط به خاطر آرامش خودت. 

یادت بیار اون روزا چقدر آرامتر بودی. حداقل برای یک لحظه قبول کن همه اون چیزای قشنگ رو که زمانی بهشون باور داشتی و الان ... .

این احتمال رو هم بده که شاید همه اون چیزا درست بودن . دست بردار از این تریپ ِ ... .

 

أَلَا بِذِکْرِ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ 

 

البته من کی باشم بخوام توصیه بکنم. بیشتر جنبه ی یادآوری داشت برای خودم و شاید کسی که احساس میکنم اونم مثه منه.

 

۳۱ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۱۱ ۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان

Atheist until the airplane starts falling

 

هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ۖ حَتَّىٰ إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ ۙ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَـٰذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿٢٢

 

http://tanzil.net/#10:22

چند وقت پیش توی پلاس یه متن جالبی بود یاد این آیه افتادم ولی یادم نبود دقیقن کجا دیدمش.

الان به صورت اتفاقی پیداش کردم.

آدم وقتی که توی دریای مشکلات احساس غرق شدن "مخلصانه" خدارو صدا میزنه و میگه که فقط از این جا جون سالم به در ببرم دیگه آدم خوبی میشم ولی ... .

 

https://plus.google.com/u/0/110969448173982102496/posts/RRa6ma3PHHT

۳۰ بهمن ۹۱ ، ۰۳:۱۰ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
چوپان

random chat with strangers!

احساس میکنم گاهی وقتا آدما نیاز دارن که با یه نفر که هیچ شناختی باهاش ندارن صحبت کنن. یعنی فقط یک آدم که تنها اطلاعاتی که در موردش داری این باشه که "آدم"ه . همچین آدمی بین کانتکتات که پیدا نمیشه . حرف خاصی نمیخوای بزنی. شاید اصلن نمیخوای حرف بزنی . میخوای حرفهای یه آدم ناشناس رو بشنوی. خب چند راه موجود میباشد . اگه همچین چیزی براتون مهم نیس تا اینجای پست رو هم اضافه خوندید . بقیه شو نخونید بهتره.

ادامه مطلب...
۱۲ دی ۹۱ ، ۰۲:۳۳ ۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
چوپان