گوشه ای از دنیای یک چوپان امروزی!

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهرستان» ثبت شده است

مرور خاطرات

من سیستم مشخصی برای نوشتن و نگه داشتن خاطرات ندارم . گاهی پست های همین وبلاگ ، یا جاهای دیگه ای که نوشتم . گاهی ایمیل ها و پیغام های خصوصی . گاهی دفترچه های یادداشت . گاهی آهنگهای قدیمی . گاهی عطرها و رایحه ها و ... . اس ام اس ها . عکس ها  و ...

خلاصه هر چیزی که فکرش را بکنی میشود عاملی برای یادآوری خاطرات.

راستی فیسبوک به طور کامل حذف شد .

خب باز هم شب دیر میخوابم . فردا(همین امروز) مثلن تصمیم داشتم برم کوهنوردی!! البته میروم ان شاء الله.

یک نوع دوگانگی در احساسات. این که الان اوضاع خوبه یا نه؟ این که اوضاع بد بود آیا درست شده یا نه؟ این که آیا اون تغییراتی که میخواستم پیدا کردم یا نه؟

الان خیلی وقته که خودم هم خسته شدم از بس گفتم که دیگه باید بزرگ شدم .

باید قبول کرد بزرگ شدن رو . مرد شدن رو . حداقل مسئولیت های خودمو به عهده بگیرم . حداقل خودمو کنترل کنم . کمی مستقل بشم . منطقی تر بشم . حساب شده تر و ... .

زندگی زیباست!

۰۲ شهریور ۹۱ ، ۲۲:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

عید فطر مبارک

1- بازم خوبه که حتی حرفه ای ها هم نمتونن چیز خاصی گیر بیارن وگرنه بد جور ضایع میشدیم . اصلن امسال همه همین جوری هستن!!!!!!
رفتیم ماهیگیری باز (از وقتی لنسر گرفتم کلن 3بار رفتم) بازم چیزی گیرمون نیومد!
2- دوستای آدم به زور میان آدمو میبرن بعد هم واسه آدم حرف در میارن . از بدشانسی دو روز بعدش هم میخوره به تعطیلات و باید بدن درد بکشیم!!!!
رفتیم ورزش کنیم
3- بعد بابای آدم روز تعطیل گیر بده به آدم که هوا به این خوبی پاشو برو بربری بگیر و دوچرخه سواری کن!!!!!

۳۰ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۵۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

این روزها

وطن المپیک مدال

زلزله اهدای خون مردم خوب مردم بد بحث

روز قدس ظلم سنت الهی "لا تبدیل"

اینترنت توفیق اجباری دلتنگی برای خونه از الان

برنامه ها

مثبت و منفی گریه و خنده

کلن وقتی میخوام چیزی بنویسم اولش کلی چیز تو ذهنمه وقتی میام بنویسم بعضیاش یادم میره . واسه همین هر چی که تو ذهنمه اولش مینویسم تا بعدن در موردش بنویسم که متاسفانه اینجوری هم بعدنی پیش نمیاد و فقط اون عنوان ها باقی میمونند.

ادامه مطلب...
۲۷ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

زلزله اهر و ورزقان

زمین لرزه دیروز:
خب دیروز شنبه 21 مرداد ماه . ساعت حدود 17 تو زیرزمین پشت لپ تاپ دراز کشیده بودم که یه هو احساس کردم زمین داره میلرزه .آقا ترسیدم یه کم . بعد که تموم شد لپ تاپو هایبرنیت کردم!!! رفتم بالا . دیدم که بله همه فهمیدن . بعد ریختیم کوچه . تازه برگشتیم نشستیم خونه که من باز احساس کردم که داره زمین میلرزه ولی حرفمو قبول نکردن اولش . بعد باز دویدیم حیاط . اینبار از بار اول شدیدتر بود و بیشتر طول کشید.
دیگه همه همسایه ها اومده بودن تو کوچه .

رفتن بیرون ما:
بعد ما پاشدیم خونوادگی از شهر خارج شدیم . شدید متحول شده بودیم . هم شیره میگفت که یه این روز روزه نگرفتم عدل همین روز باید بمیریم!!!! کلن احساس

شب قدر:
بعد یه برنز که تو کشتی گرفتیم . پاشدم رفتم مصلی . شب قدر آخر.

وضع بد جامعه

امتحان شهری گوهینامه

اهدای خون

۲۲ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

دوست

امشب دلم برای دوستانم تنگ شد. یادش به خیر شب های قدر سال های پیش. یادش به خیر. جمعی بودیم از بچه ها . از سال اول راهنمایی معمولن با هم میرفتیم مصلی . آره میرفتیم مصلی . نمیرفتیم مسجد جامع!!. چون مسجد جامع به نوعی مال پیش کسوت ها و آدم های رسمی بود . ولی مصلی رو یه جوری مال خودمون میدونستیم . مصلی صفای دیگه ای داشت . آدماش همون آدمایی بودن که هر روز میدیدیمشون . همون آدمایی که مثه خودمون بود . شور و شر. همه رو میدیدیم. اصلن یه عالم دیگه ای داشت. دوستای قدیمی رو میدیدی و ... . بعد که استراحت میدادن یا سخنرانی بود میرفتیم تو حیاط و چقدر حال میداد اون دور هم جمع شدن های حیاط.

ادامه مطلب...
۱۸ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

فیسبوک

خب دو روز پیش اکانت فیسبوک ام رو حذف کردم . فعلن 14 روز غیرفعاله و قابل بازگشت.

پس از اون به طور کامل حذف میشه. اولن که در این مدت فقط چند نفر متوجه شدند و چند نفر هم جویای دلیل شدند. من هم یه دلایلی گفتم . ولی تصمیم دارم یه کمی مطلب بنویسم. داشتم به این فکر میکردم که من وقتی اومدم فیسبوک همه گفتن که "خوش اومدی به فیسبوک" ولی اون موقع کسی نپرسید که" چرا اومدی فیسبوک؟" پس نمیدونم وقتی یکی از فیسبوک میره ازش میپرسیم که چرا میری . (من خودم میپرسم)

یعنی این فیسبوک اونقدر بدیهیه که نیازی نیس که دلیل داشته باشی برای اومدن بهش. ولی برای رفتن ازش باید حتمن دلیل داشته باشی اون هم دلیل خوب و قانع کننده. راستش همین هم یکی از دلایل بود . فیسبوک شده جایی که همه هستن .

زیاد در دست رس بودن: خب راستش یکی از مزیت های فیسبوک اینه که خیلی زود و راحت میشه با آدما ارتباط پیدا کرد. معمولن کمتر اتفاق میفته که کسی درخواست دوستی(فر ِند بودن) رو رد کنه . بعد هم که کاملن میدونی کی کِی آنه و چیکار میکنه . به چی علاقه داره . از چی بدش میاد و ... . به جورایی شبیهه اینه که در خونتو باز بذاری شماره موبایلتو بدی دست همه . یه جورایی حکایت خرمهره شدنه!

البته دلایل دیگه رو در ادامه مطلب نوشتم . باز هم میگم این ها همه ی دلایل نبود و دلیل اصلی هم شاید هیچ کدوم از این ها نباشد!

سر کوچه جمع شدن های قدیمی.

ادامه مطلب...
۱۶ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۴۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

ازدواج ها

خب گفتم که دیروز نتایج کنکور اومده بود . دختر همسایه ی ما هم امسال کنکور داشت.
داشتیم میپرسیدیم از اهل خانه که چه خبر؟؟ که در خانه به صدا در آمد و هم شیره رفت و برگشت و گفت که بله فردا شب جشن دختر هم سایه ای.

ما را میگویی از تعجب ، دهان حیرت باز ... . خلاصه گفتیم که بله خدا رو شکر ایشون از کنکور زندگی سربلند بیرون اومدن و خدا ان شاء الله همه را خوشبخت کند.

ولو شروع کردیم به صحبت کردن و به قول خودمان پر روبازی . که ای ننه جان چه خبر شده .
آن از دخترعمو که به قول خودمانی فرار کرد رفت خونه بخت . دختر ِ دختر عمو نیز . و این هم از دختر همسایه. همه ی اینها از من کوچکتر بودند!!! خبری ست آیا؟؟؟

مادر زرنگ ما هم از ما زرنگتر ، گفتند که اولن آنها دختر هستند و شوهرانشان!!! خیلی بزرگترند از شما! در ثانی خب اگر مورد مناسب باشد آدم ازدواج هم میکند!!! اینجایش را رند چنان گفت که فهمیدم مقصودش چیست!!

من نیز در حرکتی زیرکانه توپ(گوی) رو به میدان خودش حواله کردم که :
" مورد مناسب را مادر آدم پیدا می کند نه خود آدم"

ناقلا هم ابتدا نازی کرد و گفت :
" من نمیتوانم مورد پیدا کنم ولی ..."
خدا بعد ولی را به خیر کند .
" ولی هر موردی باشد من باید تاییدش کنم"

بعد هم برای اینکه حساب کار دست بنده ی حقیر بیاید به یکی دو نفر به عنوان نمونه و مثال یکی یک دانه ایراد(ایراد مادرانه) گرفت. تا بنده فهمیده باشم که مادر سخت گیری دارم و این بانو در امر تایید نمودن مو را از ماست بیرون خواهد کشید.

حال در اثنای این بحث ها همشیره هم برای این که زهر چشمی از حقیر مسکین بگیرد یکی از دوستان را مثال آورد و گفت :
"هنوز پشت لبت سبز نشده چه غلط ها!!!"  و ما هم گفتیم که پس این ریش و سبیل رو مشاهده نمیفرمایید؟ ولی خب ایشون به مقصد خودشون رسیده بودند.

حالا هم رفتیم با دست خودمان بر باد دادیم زحمت یک و نیم ماه سبیل نگه داشتن را.

حالا ما به قول استاد نه ضرورتشو احساس کردیم نه شرایطشو داریم و نه مورد مناسب.
فقط میخواستیم موضع گیری خانواده رو بسنجیم که ... .

 

ولی خب جدای از شوخی خیلی از مشکلات جوانان فکر کنم با ازدواج خوب و به موقع حل بشه. اگه کمی جوانان همت کنن و بعضی سخت گیری های بی مورد رو کنار بذارن و از همه مهمتر جامعه (مدرسه و دانشگاه و خانواده و ...) جوانان رو سریعتر و بهتر برای زندگی آینده آماده کنن این مشکلات حل میشه . ولی کو گوش شنوا .

من هم این تابستون تصمیممو باید بگیرم . باید برای آینده م تصمیم بگیرم. باید با چند نفر خوب مشورت کنم .

۱۱ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

یک کنکور دیگر آمد و رفت

دیروز 12 مرداد نتایج کنکور سال 91 اومد. با توجه به پیش بینی بنده و دوست و استادم! چون از هر کی پرسیده بودیم گفته بود کنکورو خوب دادم پس یعنی اینکه امسال قرار نیس رتبه ی خاصی داشته باشیم.

خب ملت بلد نیستن . اصلن اونی که قراره رتبه بیاره نباید که بگه کنکورو خوب دادم.

باید تقیه بلد باشه . الکی که نیس. باید قبل کنکور تریپ افسردگی زد. باید دپرس شد.

اصلن وقتی درصد میپرسن باید 5الی 10 درصد کمتر گفت. ولی حیف که بچه ها این چیزارو بلد نبودن!!!!

امسال اوضاع تجربی خوبه. ولی ولی رشته ی ریاضی چیزی نگم بهتره.

راستش امروز به خاطر بعضی ها ناراحت شدم . یکیش به خاطر کسی بود که حتی قیافشم ندیدم . اسمشم تازه فهمیدم. وقتی صحبت میکردم بغض رو تو صداش میشد فهمید. به زور خودمو نگه داشته بودم . نزدیک بود من به جای اون گریه کنم.

میگفت به خاطر خودم ناراحت نیستم به خاطر مادرم ناراحتم که نتونستم رضایتشو جلب کنم. خدایا خودت به بنده هات کمک کن . بذار درک کنن حکمت تو یعنی چی.

به خاطر بعضی ها هم خوشحال شدم . احساس میکنم در بد گویی از تهران برای یکی از بچه ها کمی زیاده روی کردم . اگه ببینم اینو گوشزد میکنم.

به حال بعضی ها هم غبطه خوردم. اینکه بقیه چه قدر تو دانشگاه موفق اند و من تو دانشگاه چیکار کردم .

با چه انگیزه هایی رفتیم و الان به چه چیزهایی راضی شدم. باید فکری به حال خودم بکنم.

۱۱ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۴۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

ماهیگیری و خاطره رادیو مهاباد

امروز یه لانسر (لنسر) ماهیگیری گرفتم خدا تومن.

امروز میخوام برم ماهیگیری. خوش خواهد گذشت.

آهان یه خاطره هم بگم که بعدن یادم نره.
آقا اولای سال تحصیلی تو دانشگاه بود . که از رادیو مهاباد زنگ زدن گفتن میخوایم باهاتون یه مصاحبه ای بکنیم . جوان موفق و از این حرفا.

گفتیم باشه . بعد از ظهر زنگ زدن واسه مصاحبه . من هم تو خوابگاه بودم . مجریه میگه که خب آماده بریم برای ضبط:
مجری: خودتو معرفی کن

من: .....
مجری : ازدواج کردی؟؟
من: نه(همراه با مقادیری خنده و تعجب)
مجری: چرا میخندی؟؟
من: همینجوری!! میخواین از اول ضبظ کنیم .

مجری : نه، چرا خندیدی؟؟
من: آخه من تازه 20 ساله ام نیستم.
...
...
خلاصه آقا اینا میپرسن مشکلات ازدواج جوانان ، و الخ
من هم شدم کارشناس و هرچی تو دل داشتم گفتم.

الان زنگ زدم خونه میگم که اینجوریه . بابام میگه چی پرسیدن؟؟ من یه 30 ثانیه هیچ چی نفگفتم . بعد گفتم از همین چیزایی که میپرسن.

بعد نگو خونواده خونه نیستن و همگی رفتن خونه خاله اینا. بعد اونجا میان که به رادیو گوش بدن و ....فوقع ما وقع .
آخه موندم من بدشانسم خوش شانسم !!!!!

۰۷ مرداد ۹۱ ، ۱۱:۳۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان

ماه رمضون

گفتم که خواننده مورد علاقه ی من : استاد محمد اصفهانی
بعدش هم مجید اخشابی و احسان خواجه امیری

 

زیر سقف آسمون نقره کوب
شبح شهر سیاهو میشه دید
ترمه و عقیق آب و آینه
گوشه ی ابروی ماهو میشه دید
بعضیا مثل ستاره ها سپید
رفتنو تکیه به آسمون دادند
بعضیا رو پشت بوم خونشون
موندنو ماهو به هم نشون دادند

باز باید یه دوره دیگه بگذریم
از همین یک دو سه روز عمرمون
میمونیم یا نمیمونیم با خداست
پای سفره های افطار و اذون

کاشکی عطر نفس فرشته ها
این دل عاشق و مبتلا کنه
کاشکی بارونی بیاد از آسمون
قلبای شکسته رو طلا کنه
کاش زمونه فرصتی به ما بده
فرصت دوباره آشنا شدن
کاش ما رو هم قابل بدونن
براپر کشیدن و رها شدن

ای نسیم رحمت خدا
ای هوای باب آشنا
چون خزان دل شکسته ای
مارو به حال خود مکن رها

باز باید یه دوره دیگه بگذریم
از همین یک دو سه روز عمرمون
میمونیم یا نمیمونیم با خداست
پای سفره های افطار و اذون

خوش به حال اون ستاره های دور
که غبار جاده رو جا میذارن
سوار اسب سیاه شهر میشن
تو رکاب ماه نو پا میذارن
خوش به حال جوونه های نور
که شدن شکوفه های شب عید
اونا که پرنده های دلشون
از رو دستای قنوتشون پرید

حالا تازگی دارم به آهنگهای اخشابی هم گوش میدم.

۲۸ تیر ۹۱ ، ۱۰:۲۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
چوپان