مرثیهای بر یک خاص
یادم میاد اولین بارهایی رو که شنیدم و گوش دادم به آلبوم "تنها ماندم". در اون کامپیوتر قدیمی خونه که یک سیدی بود با آهنگهای مختلف از خوانندههای اون زمان مثل عصار و اصفهانی و ... . حدودا وقتی که سال سوم راهنمایی بودم. وقتی اولین عکستو دیدم.
بعدها که یک پخشکنندهی موسیقی آیپاد ِبدل گرفته بودم این آلبوم اولین آلبومی بود که ریختم توش. و میتونم بگم از سال اول دبیرستان هیچ وسیلهی گوش دادن به موسیقی نبود که این آلبوم و آلبومهای دیگهی محمد اصفهانی توش نباشه! محمد اصفهانی برای من خیلی خاص بود. در این حد که هر وقت و هر جایی قرار بود از علایقم بگم حتمن یکیش "آهنگهای محمد اصفهانی" بود، نشون به اون نشون که فکر کنم توی قسمت دربارهی من همین وبلاگ هم نوشتم!!! توی پوشهی موسیقی اسم پوشهی آهنگاشو اینجوری ذخیره کرده بودم:
a.Mohammad Esfahani
میدونی چرا؟ تا براساس حروف الفبا هم بالای لیست آهنگها و خوانندهها باشه.
تنها خوانندهای که میتونم بگم همهی آهنگها و آلبومهاشو گوش کردم. حتی تکآهنگهایی که خیلیها نشنیدن. یک زمانی سایتشو دنبال میکردم. زندگینامهشو میدونستم، میدونستم پزشکی خونده و وقتی امام وارد ایران شد توی فرودگاه در مقابل امام قرآن خوند.
محمد اصفهانی برای من خیلی خاص بود. مثل تو.
موسیقی به نظرم دسترسیهای خاصی به روح و روان آدم داره و شاید این دسترسیهای خاص هست که باعث شده بعضا نکوهیده بشه. چون میتونه بدون اجازهی عقل حال آدم رو تغییر بده. توی زندگیم آهنگهایی بودن که به صورت ناخودآگاه باهاشون گریه کردم. بدون هیچ دلیل خاصی. صرفا وقتی شنیدمشون از چشمام اشک سرازیر شده. آهنگی از بنان، یک نسخهی خاص از ساریگلین، یک آهنگ ترکی-آذری دیگه، و بعضی آهنگهای اصفهانی. آهنگهای آلبوم "تنها ماندم" رو یادمه که وقتی دبیرستانی بودم خیلی گوش میدادم. شب وقتی میخوابیدم از "اوج آسمان" شروع میکردم.
آلبوم "هفت سین" رو یادمه سال کنکور زیاد گوش دادم. «به دنبال محمل سبکتر قدم زن، مبادا غباری به محمل نشیند»
آلبوم "بیواژه" رو بعد کنکور پیدا کردم و اوایل دانشگاهم با اون ساخته شد. «شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد، جدا زدامن مادر به دام دانه بیفتد»
یادمه یک زمانی محرم که میشد به جای نوحه آلبوم "گلچین"شو گوش میکردم و یادم نمیره وقتی توی قبرستان بقیع با همین آلبوم گریه کردم و وقتی شرطه پرسید گفتم دارم آهنگ گوش میدم. «یا رب مدد کن این فرس برانم، وین آب را به خیمهگه رسانم»
بعضی از این آهنگهارو اونقدری گوش داده بودم که مثلن هر بار از اول تا آخر آهنگ روی یک ساز تمرکز میکردم و فقط اون رو میشنیدم. و ملاکم برای تست کردن کیفیت یک هندزفری این بود که فلان آهنگ اصفهانی رو با چه کیفیتی پخش میکنه.
بعضی آهنگهاشو هر وقت میشنوم یاد کلیپ تصویری یا سریالی که تیتراژش بوده میافتم. «دیده بگشا از عدم، رنج انسان بین»، «چه در دل من، چه در سر تو، من از تو رسیدم، به باور تو» ... .
همهی اینهارو گفتم تا درکم کنید. تا بفهمید حال کسی رو که شنبهی این هفته، ۱۲ اردیبهشت رفت تالار همایشهای برج میلاد برای جشن شرکت بیان و دل توی دلش نبود که قراره از نزدیک اجرای محمد اصفهانی رو شاهد باشه. قراره بعد از نزدیک ده سال شب و روز گوش کردن به آهنگها، اجرای زنده رو ببینه. ولی دلش شکست. دلش شکست وقتی دید گروه ارکستر نتونستند موسیقی "دلقک" رو درست از آب در بیارن. یا وقتی که توی موسیقیی که مثلن برای "اوج آسمان" نواخته میشد خبری از اون تنبکِ ریز ِ پسزمینهی آهنگ نبود و کلی طول کشید تا بتونه حدس بزنه این چیزی که الان دارن میزنن مربوط مربوط به "اوج آسمان"ه.
خیلی سخت بود وقتی یه لحظه به خودت بیای و ببینی که ملت دارن لذت میبرن ولی تو داری صرفن یک موسیقی و آهنگ "معمولی" و غیرخاص میشنوی. میخواستم هدفونمو در بیارم و بذارم تو گوشم و فقط به روی سن نگاه کنم.
انگار از یک سری صدا روح ِ خاص بودن رو بگیری، چیزی که باقی میمونه فقط یه سری صداست، مثل همهی صداهای دیگه. صداهایی که بعضی وقتا حتی ممکنه گوشتو آزار بدن. درست مثل وقتی که دیگه توی چهرهت اون خاص بودن نبود. ترسیدم. شکستم و ناامید شدم.
درست مثل وقتی که توی عکست نگاه کردم و یک صورت معمولی دیدم. صورتی که تا اون لحظه هیچ وقت نتونسته بودم اونجوری ببینم. مثل وقتی که خواب هستی و یک نفر رو میشناسی ولی وقتی دقت میکنی میفهمی جزئیات چهره رو ندیدی ولی میدونی که فلانی بود. انگار این همه سال با چند عکس تو رو شناختم و الان وقتی دقت میکنم میبینم که این عکسها اصلا هم شبیه هم نیستن چه برسه که بخوان شبیه تو باشن. اصلن توی این عکسها "خال" نداری. عکسها دیگه "خاص" نبودن. و من میتونستم بگم که بالای چشمت ابروست. چیزی که قبلا نمیتونستم بگم. و من از این ناراحتم و خوشحالم. و ترسیدم و میترسم.
و من شاید برای اولین بار صدای محمد اصفهانی رو شنیدم. و دقیقا مثل عکس ِتو، انگار توی این همه سال به این آلبومها توی خواب گوش داده باشم. اونروز توی سن صدای محمد اصفهانی شبیه هیچ کدوم از آهنگهای قبلی نبود. بعضی جاها میگفتم الان باید بیشتر اوج میگرفت، الان باید تندتر میخوند و اینجا باید تحریر! میرفت. ... .
خیلی سخته معمولی شدن چیزی که یک عمر برات خاص بوده. خیلی سخته.